گذشتهی ساده:
primmedشکل سوم:
primmedسومشخص مفرد:
primsوجه وصفی حال:
primmingصفت تفضیلی:
primmerصفت عالی:
primmestبرگ نو، یاسم، نوار ابیض، رسمی و خشک، خیلی محتاط، تمیز، رسمی و خشک بودن، خود را گرفتن، آراستن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
As soon as she saw me she primmed.
تا مرا دید خودش را گرفت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «prim» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/prim