گذشتهی ساده:
tidiedشکل سوم:
tidiedسومشخص مفرد:
tidiesوجه وصفی حال:
tidyingصفت تفضیلی:
tidierصفت عالی:
tidiestانگلیسی بریتانیایی منظم، مرتب، پاکیزه، تمیز، آراسته، شستهرفته
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
a tidy table
میز منظم
a tidy housewife
کدبانوی آراسته
(مبلغ، پول یا سرمایه) زیاد، بزرگ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She received a tidy sum of money for her hard work.
او برای کار سختش، مبلغی بزرگ دریافت کرد.
He made a tidy profit by investing in the stock market.
او با سرمایهگذاری زیاد در بورس، به سود خوبی دست یافت.
استند، جعبه (برای مرتب نگهداشتن وسایل)
I always keep a tidy on my desk to hold my paper clips.
همیشه روی میزم یک استند دارم تا گیرههای کاغذم را نگه دارم.
Can you hand me the tidy so I can put my loose change in it?
آیا میتوانی آن جعبه را به من بدهی تا بتوانم پول خردم را در آن قرار دهم؟
منظم کردن، آراستن، مرتب کردن، سامان دادن، انتظام دادن
She made her bed and tidied her room.
رختخوابش را مرتب کرد و اطاقش را سامان داد.
When the guests went, she tidied away the dishes.
وقتی که مهمانها رفتند، تمام ظرفها را مرتب کرد.
This box is good for tidying toys away.
این جعبه برای منظم کردن اسباببازیها بهدرد میخورد.
I dusted and Julie tidied up the room.
من گردگیری کردم و جولی اتاق را مرتب کرد.
(انگلیس - عامیانه) کنار گذاشتن، انبار کردن، سر جای خود گذاشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tidy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tidy