گذشتهی ساده:
framedشکل سوم:
framedسومشخص مفرد:
framesوجه وصفی حال:
framingشکل جمع:
framesچارچوب (در و پنجره)
I took the door out of its frame.
در را از چارچوب درآوردم.
The wooden frame around the window needed to be repaired.
چارچوب چوبی دور پنجره نیاز به تعمیر داشت.
قاب (عکس)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She chose a silver frame for her favorite photograph.
قاب نقرهای را برای عکس محبوبش انتخاب کرد.
She carefully hung the frame on the wall.
قاب را با احتیاط به دیوار آویزان کرد.
قاب، فریم (عینک)
The frames of my glasses are lightweight.
قاب عینکم سبک است.
I like the design of the frames.
طراحی این فریم را دوست دارم.
اسکلت (ساختمان)
The frame of the house was carefully constructed to support the weight of the roof.
اسکلت خانه بهدقت ساخته شده بود تا وزن سقف را تحمل کند.
The frame of the house was sturdy.
اسکلت خانه محکم بود.
اسکلت، فریم (خودرو)
The frame of the car was damaged in the accident.
در این حادثه اسکلت خودرو آسیب دید.
The frame of the car was made from durable steel.
فریم این خودرو از فولاد مقاوم ساخته شده است.
اسکلت (اثاثیه)
The frame of the sofa was well-built.
اسکلت مبل خوشساخت بود.
the frame of a bed
اسکلت تختخواب
انگلیسی بریتانیایی ورزش قاب (مثلثی چوبی یا پلاستیکی برای چیدمان توپها در شروع بازی بیلیارد و اسنوکر و غیره)
He carefully positioned the balls in the frame.
با دقت توپها را در قاب قرار داد.
The players gathered around the frame, ready to begin their match.
بازیکنان دور قاب جمع شدند و آمادهی شروع مسابقهی خود بودند.
هیکل، جثه (انسان)
His huge frame could not be fitted into any coffin.
جثهی بزرگ او در هیچ تابوتی جا نمیشد.
The athlete's muscular frame was a result of years of training.
هیکل عضلانی این ورزشکار حاصل سالها تمرین بود.
ورزش دست، فریم (دورهی بازی در اسنوکر و بولینگ)
The frame ended with a tie score.
این دست با نتیجهی مساوی به پایان رسید.
The frame lasted longer than expected due to a technical issue.
این فریم به دلیل مشکل فنی بیشتر از حد انتظار طول کشید.
ورزش دست (اشاره به نوبت ضربه انداختن یک تیم در بیسبال)
The first frame of the baseball game ended in a tie.
نخستین دست بازی بیسبال با تساوی به پایان رسید.
The frame lasted for three hours.
این دست سه ساعت طول کشید.
هنر فریم (یکی از چندین تکتصویرهای ساکنی که با هم تصویر متحرک یکپارچهای را تشکیل میدهند)
The frame captured a perfect moment of the sunset.
در این فریم لحظهی عالی از غروب خورشید ثبت شده است.
Each frame of the film revealed a different facet of the protagonist's emotions.
هر فریم از فیلم جنبهی متفاوتی از احساسات قهرمان داستان را نشان میداد.
قاب گرفتن، قاب کردن، در قاب گذاشتن (عکس)
I need to frame this photo before I hang it on the wall.
باید قبل از اینکه این عکس را به دیوار آویزان کنم، آن را قاب بگیرم.
She carefully framed the certificate and hung it in her office.
او گواهی را با دقت قاب کرد و در دفترش آویزان کرد.
... را تقصیرکار جلوه دادن، پروندهسازی کردن، پاپوش درست کردن (برای کسی)
I am innocent and I have been framed.
من بیگناهم و برایم پاپوش درست کردهاند.
I can't believe someone would try to frame an innocent person just to get revenge.
باورم نمیشه یکی سعی کنه یه بیگناه رو فقط برای گرفتن انتقام تقصیرکار جلوه بده.
تدوین کردن، تنظیم کردن
to frame a constitution
قانون اساسی را تدوین کردن
a law framed to equalize the tax burden
قانونی که برای تعدیل فشار مالیات (بر مردم) تدوین شده است
بیان کردن، ارائه کردن، طرح کردن (چیزی) (بهشیوهای خاص)
She framed her argument in a persuasive and logical manner.
استدلالش را به شیوهای قانعکننده و منطقی بیان کرد.
His lips framed the words.
با لبانش الفاظ را بیان میکرد.
They framed the issue in a way that sparked a heated discussion.
آنها موضوع را بهگونهای طرح کردند که بحث داغی را به راه انداخت.
ساختار، چارچوب
the frame of Iranian society
ساختار جامعهی ایران
The politician presented his policies within the frame of social justice and equality.
این سیاستمدار سیاستهای خود در چارچوب عدالت اجتماعی و برابری را ارائه کرد.
زمینه
the political frame of the play
زمینهی سیاسی این نمایشنامه
The social frame of the story influenced the relationships between the main characters.
زمینهی اجتماعی داستان بر روابط بین شخصیتهای اصلی تأثیر گذاشت.
Her stories are all set in a rural frame.
همهی داستانهای او دارای زمینهی روستایی است.
طرحریزی کردن، شکل دادن
We framed a new method of achieving our purpose.
روش جدیدی برای دستیابی به هدف خود طرحریزی کردیم.
She framed a strategic proposal to present at the business meeting.
پیشنهادی استراتژیک برای ارائه در جلسهی کاری طرحریزی کرد.
شکل دادن
The sculptor carefully framed the clay.
مجسمهساز با دقت گل را شکل داد.
She framed the sculpture.
مجسمه را شکل داد.
مهندسی کردن (رقابت و غیره) (بهگونهای که با انجام برخی اقدامات نتیجهای که به دست میآید فریبکارانه باشد)
He tried to frame the outcome of the game by bribing the referee.
او سعی کرد با رشوه دادن به داور نتیجهی بازی را مهندسی کند.
The coach warned the team not to frame the results of the competition to secure a win.
مربی به تیم هشدار داد که نتایج مسابقات را برای کسب برد مهندسی نکنند.
ساختن (خانه و غیره) (با اتصال برقرار کردن بین بخشهای مختلف)
She framed the house.
خانه را ساخت.
We need to frame the walls.
باید دیوارها را بسازیم.
قدیمی پیش رفتن
Time frames differently when you're having fun.
وقتی که در حال تفریح هستید، زمان متفاوت پیش میرود.
The race started, and the runners framed quickly towards the finish line.
مسابقه شروع شد و دوندگان بهسرعت بهسمت خط پایان پیش رفتند.
دارای اسکلت چوبی (خانه)
We decided to renovate the frame house.
تصمیم گرفتیم خانهی دارای اسکلت چوبی را بازسازی کنیم.
The frame house had a beautiful porch.
خانهی دارای دارای اسکلت چوبی ایوان زیبایی داشت.
خشاب، شانه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «frame» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/frame