امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Physique

fəˈziːk fəˈziːk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
هیکل، سازمان بدن، ترکیب، هیئت، ساختمان بدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- a muscular physique
- هیکل عضلانی
- a woman of slender physique and intelligence
- یک زن باریک اندام و باهوش
- The physique of the Alps makes crossing them difficult.
- وضع جغرافیایی کوه‌های آلپ عبور را مشکل می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد physique

  1. noun build of human body
    Synonyms:
    anatomy body built character configuration constitution corpus figure form frame habit habitus makeup muscles nature shape structure type

ارجاع به لغت physique

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «physique» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/physique

لغات نزدیک physique

پیشنهاد بهبود معانی