زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

Physique

fəˈziːk fəˈziːk

معنی physique | جمله با physique

noun

هیکل، سازمان بدن، ترکیب، هیئت، ساختمان بدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

a muscular physique

هیکل عضلانی

a woman of slender physique and intelligence

یک زن باریک اندام و باهوش

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The physique of the Alps makes crossing them difficult.

وضع جغرافیایی کوه‌های آلپ عبور را مشکل می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد physique

  1. noun build of human body
    Synonyms:
    body shape form figure frame structure constitution character nature anatomy makeup built type configuration corpus muscles habitus habit

ارجاع به لغت physique

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «physique» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/physique

لغات نزدیک physique

پیشنهاد بهبود معانی