با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Physique

fəˈziːk fəˈziːk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    هیکل، سازمان بدن، ترکیب، هیئت، ساختمان بدن
    • - a muscular physique
    • - هیکل عضلانی
    • - a woman of slender physique and intelligence
    • - یک زن باریک اندام و باهوش
    • - The physique of the Alps makes crossing them difficult.
    • - وضع جغرافیایی کوه‌های آلپ عبور را مشکل می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد physique

  1. noun build of human body
    Synonyms: anatomy, body, built, character, configuration, constitution, corpus, figure, form, frame, habit, habitus, makeup, muscles, nature, shape, structure, type

ارجاع به لغت physique

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «physique» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/physique

لغات نزدیک physique

پیشنهاد بهبود معانی