با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Anatomy

əˈnætəmi əˈnætəmi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    anatomies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
جانورشناسی گیاه‌شناسی کالبدشناسی، شناخت ساختمان گیاهان و جانداران، استخوان‌بندی، کالبدشکافی، تشریح (بدن جاندار یا گیاه)، ساختمان بدن جاندار یا گیاه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- descriptive anatomy
- کالبدشناسی توصیفی
- pathological anatomy
- کالبدشناسی وابسته به آسیب‌شناسی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد anatomy

  1. noun study of animal, plant structure
    Synonyms: analysis, biology, cytology, diagnosis, dissection, division, embryology, etiology, examination, genetics, histology, inquiry, investigation, medicine, morphology, physiology, zoology
  2. noun physical structure of animals, plants
    Synonyms: build, composition, figure, form, frame, framework, makeup, physique, shape

Collocations

ارجاع به لغت anatomy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «anatomy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/anatomy

لغات نزدیک anatomy

پیشنهاد بهبود معانی