با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Constitution

ˌkɑːnstəˈtuːʃn ˌkɒnstɪˈtjuːʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    constitutions

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
(سیاسی) قانون اساسی، (حکومت) مشروطیت مشروطه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- an unwritten constitution
- قانون اساسی عرفی، قانون اساسی نانوشته
- a written constitution
- قانون اساسی مدون، قانون اساسی نوشته
noun countable
(شرکت‌ها) اساسنامه
noun countable
(شخص) سرشت، طبیعت، مزاج، نهاد، طینت، ذات، خمیره
noun countable
(رسمی) ساخت، ساختمان، سازمان، ترکیب، ریخت، (حکومت) نظام، تشکیلات
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد constitution

  1. noun physical make-up and health
    Synonyms: architecture, build, character, composition, construction, content, contents, design, disposition, essence, form, formation, frame, habit, habitus, nature, physique, structure, temper, temperament, type, vitality
  2. noun establishment
    Synonyms: charter, code, composition, custom, formation, lawmaking, legislation, organization, written law

ارجاع به لغت constitution

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «constitution» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/constitution

لغات نزدیک constitution

پیشنهاد بهبود معانی