شکل جمع:
essencesفروهر، هستی، وجود، ماهیت، گوهر، ذات، اسانس، عطرمایه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He wanted to discover the essence of the universe.
او میخواست به کنه کائنات پی ببرد.
Free competition is the essence of capitalism.
رقابت آزاد جوهر کاپیتالیسم است.
What is the essence of his argument?
اساس استدلال او چیست؟
the essence of rose
عطر گل سرخ
essence of peppermint
عصارهی نعناع
Caution will be of the essence.
احتیاط اساسی خواهد بود.
در اصل، در کنه، اساساً، درکیاده
بسیار مهم، اساسی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «essence» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/essence