روحیه، حالت، حسوحال، وضع روحی، حالواحوال
The holiday season lifts our spirits and brings joy to our hearts.
فصل تعطیلات روحیهی ما را بالا میبرد و به قلب ما شادی میبخشد.
She could sense a change in his spirits after he received the good news.
پساز دریافت این خبر خوب، او میتوانست تغییری در وضع روحیاش احساس کند.
مشروبات الکلی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The bartender mixed our favorite spirits into refreshing cocktails.
متصدی بار مشروبات مورد علاقهمان را با کوکتلهای تازه مخلوط کرد.
She enjoys sipping spirits by the fireplace on cold winter nights.
او در شبهای سرد زمستان از نوشیدن مشروبات الکلی کنار شومینه لذت میبرد.
مغموم، غمگین، گرفته، بیدلودماغ
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «spirits» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/spirits