فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Essentially

ɪˈsenʃli ɪˈsenʃli

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb B2

اصلاً، در اصل، ذاتاً، اساساً، ضرورتاً، به‌طور ضروری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The government's plan is essentially to reduce taxes.

برنامه‌ی دولت این است که ضرورتاً مالیات‌ها را کاهش دهد.

The new law essentially bans smoking in all public places.

قانون جدید اساساً استعمال دخانیات در کلیه‌ی اماکن عمومی را ممنوع می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد essentially

  1. adverb basically
    Synonyms:
    really actually primarily fundamentally substantially vitally importantly significantly principally intrinsically inherently naturally typically characteristically originally radically necessarily indispensably permanently determinately centrally chiefly intimately at heart in essence in effect materially factually truly virtually quite approximately more or less so at the heart of
    Antonyms:
    apparently superficially on the surface

لغات هم‌خانواده essentially

  • adverb
    essentially

ارجاع به لغت essentially

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «essentially» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/essentially

لغات نزدیک essentially

پیشنهاد بهبود معانی