آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۹ مرداد ۱۴۰۴

    Primarily

    praɪˈmerəli ˈpraɪmərəli

    معنی primarily | جمله با primarily

    adverb B2

    عمدتاً، بیشتر

    The restaurant's menu is primarily vegetarian.

    منوی رستوران عمدتاً گیاهی است.

    His commute to work is primarily by train.

    رفت‌وآمد او به محل کار بیشتر با قطار است.

    adverb

    در وهله‌ی نخست، در درجه‌ی اول

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    The team's success was primarily due to their dedication and hard work.

    موفقیت این تیم در وهله‌ی نخست به دلیل فداکاری و تلاششان بود.

    She chose her college based primarily on its location.

    او کالج خود را در درجه‌ی اول براساس موقعیت آن انتخاب کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد primarily

    1. adverb generally; for the most part
      Synonyms:
      generally mostly mainly largely chiefly overall basically principally predominantly essentially fundamentally on the whole especially above all
      Antonyms:
      secondarily
    1. adverb in the beginning
      Synonyms:
      initially at first originally at the start in the first place from the start first and foremost primitively
      Antonyms:
      finally

    سوال‌های رایج primarily

    معنی primarily به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «primarily» در زبان فارسی به «عمدتاً»، «در درجه‌ی اول» یا «اصولاً» ترجمه می‌شود.

    واژه‌ی «عمدتاً» به حالتی اشاره دارد که چیزی در درجه‌ی اول یا بیشتر از همه برای هدف یا کاربردی مشخص انجام می‌شود. این اصطلاح نشان می‌دهد که یک عامل، ویژگی یا دلیل نقش اصلی را ایفا می‌کند و نسبت به عوامل دیگر برتری دارد. کاربرد این واژه در زبان روزمره، متون علمی، آموزشی و تحلیلی بسیار رایج است و به تأکید بر اولویت و اهمیت نسبی یک جنبه کمک می‌کند.

    در متن‌های علمی و پژوهشی، primarily برای مشخص کردن عامل اصلی یا علت غالب یک پدیده استفاده می‌شود. برای مثال، اگر گفته شود «این بیماری عمدتاً ناشی از کمبود ویتامین D است»، منظور این است که کمبود ویتامین D مهم‌ترین عامل ایجاد بیماری است، هرچند ممکن است عوامل دیگری نیز در بروز آن نقش داشته باشند. این کاربرد به خواننده کمک می‌کند تا دلیل اصلی یا نقطه‌ی کانونی موضوع را بهتر درک کند و تحلیل دقیق‌تری ارائه دهد.

    در زندگی روزمره، «primarily» برای توضیح اولویت‌ها یا تمرکز اصلی مورد استفاده قرار می‌گیرد. برای مثال، وقتی می‌گوییم «من عمدتاً روی مطالعه زبان تمرکز دارم»، یعنی فعالیت اصلی و اولویت فرد یادگیری زبان است و سایر فعالیت‌ها اهمیت کمتری دارند. این نوع بیان، روشن و دقیق بودن نیت‌ها و اهداف را به مخاطب منتقل می‌کند.

    در متون آموزشی و مدیریتی نیز این واژه برای مشخص کردن هدف اصلی یا وظیفه‌ی اساسی به کار می‌رود. به‌کارگیری primarily به مخاطب کمک می‌کند تا درک صحیحی از تمرکز و اولویت‌ها داشته باشد و از پراکندگی توجه یا منابع جلوگیری شود. به عبارت دیگر، این واژه یک ابزار کاربردی برای برجسته کردن محور اصلی هر بحث یا اقدام است.

    «primarily» یا «عمدتاً» نقش کلیدی در بیان اهمیت و اولویت یک عامل نسبت به دیگر عوامل دارد. استفاده از این واژه در تحلیل‌ها، گزارش‌ها، تصمیم‌گیری‌ها و حتی گفتگوهای روزمره به ما امکان می‌دهد تا تمرکز اصلی را مشخص کنیم و برداشت‌های دقیق‌تر و منسجم‌تری ارائه دهیم، بدون اینکه سایر جنبه‌ها نادیده گرفته شوند.

    ارجاع به لغت primarily

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «primarily» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/primarily

    لغات نزدیک primarily

    • - primal therapy
    • - primaquine
    • - primarily
    • - primary
    • - primary cause
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.