فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Mostly

ˈmoʊstli ˈməʊstli

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb B1

بیشتر، اساسا، غالبا، عمدتا، اکثرا، اغلب

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

I mostly prefer to stay home on weekends.

آخر هفته‌ها بیشتر ترجیح می‌دهم در خانه بمانم.

The students in the class were mostly well-behaved.

دانش‌آموزان در کلاس غالبا خوش‌رفتار بودند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mostly

  1. adverb generally, mainly
    Synonyms:
    mainly usually often frequently regularly largely primarily chiefly principally overall on the whole predominantly for the most part in many instances customarily essentially almost entirely particularly many times as a rule most often above all

ارجاع به لغت mostly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mostly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mostly

لغات نزدیک mostly

پیشنهاد بهبود معانی