امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Overall

ˈoʊvərɒːl ˌoʊvərˈɒːl ˈəʊvərɔːl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    overalls
  • صفت تفضیلی:

    more overall
  • صفت عالی:

    most overall

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb B2
روی‌‌هم‌رفته، شامل همه‌چیز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The ships were decorated overall.
- کشتی‌ها سراسر آذین‌بندی شده بودند.
- Overall, it was a good book.
- روی‌هم‌رفته کتاب خوبی بود.
noun
بالاپوش، لباس کار، لباس سرهمی
adjective
همه‌جا، سرتاسر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد overall

  1. adjective complete, general
    Synonyms: all-embracing, blanket, comprehensive, global, inclusive, long-range, long-term, sweeping, thorough, total, umbrella
    Antonyms: incomplete, narrow, specific
  2. adverb in general
    Synonyms: all over, chiefly, everyplace, everywhere, generally speaking, in the long run, largely, mainly, mostly, on the whole, predominantly, primarily, principally, throughout
    Antonyms: incomplete, narrow

ارجاع به لغت overall

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overall» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overall

لغات نزدیک overall

پیشنهاد بهبود معانی