فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Chiefly

ˈtʃiːfli ˈtʃiːfli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective adverb
    به‌خصوص، به‌طور عمده
    • - He was chiefly interested in buying rugs.
    • - او بیشتر مشتاق خریدن فرش بود.
    • - a chiefly rank
    • - رتبه‌ی سالار
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد chiefly

  1. adverb most importantly
    Synonyms: above all, especially, essentially, in general, in the first place, in the main, largely, mainly, mostly, on the whole, overall, predominantly, primarily, principally, usually
    Antonyms: unimportantly

ارجاع به لغت chiefly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chiefly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chiefly

لغات نزدیک chiefly

پیشنهاد بهبود معانی