(موضوعات و احساسات منفی) شدیداً، به شدت، خیلی، بسیار
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She sobbed bitterly when she found out her best friend had betrayed her.
وقتی فهمید که بهترین دوستش به او خیانت کرده، به شدت گریه کرد.
He bitterly regretted not studying harder for the exam.
او از اینکه برای امتحان بیشتر درس نخوانده بود، خیلی پشیمان بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bitterly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bitterly