فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bitterly

ˈbɪt̬ərli ˈbɪtəli

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb

(موضوعات و احساسات منفی) شدیداً، به شدت، خیلی، بسیار

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

She sobbed bitterly when she found out her best friend had betrayed her.

وقتی فهمید که بهترین دوستش به او خیانت کرده، به شدت گریه کرد.

He bitterly regretted not studying harder for the exam.

او از اینکه برای امتحان بیشتر درس نخوانده بود، خیلی پشیمان بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bitterly

  1. adverb extremely and sharply
    Synonyms:
    bitter cuttingly scathingly acrimoniously bitingly stabbingly trenchantly witheringly mordantly scorchingly acerbically acridly corrosively rancorously piercingly mordaciously

ارجاع به لغت bitterly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bitterly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bitterly

لغات نزدیک bitterly

پیشنهاد بهبود معانی