با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Nest

nest nest
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    nested
  • شکل سوم:

    nested
  • سوم شخص مفرد:

    nests
  • وجه وصفی حال:

    nesting
  • شکل جمع:

    nests

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
جانورشناسی لانه، آشیانه
- Most birds rest in their nest.
- بیشتر پرندگان در آشیانه‌ی خود استراحت می‌کنند.
- The bird crafted its nest using twigs and leaves.
- پرنده آشیانه‌اش را با استفاده از شاخه و برگ ساخت.
- The squirrel's nest was nestled high in the branches of the tree.
- لانه‌ی سنجاب در بالای شاخه‌های درخت قرار داشت.
noun countable
خانه، کاشانه (راحت و دنج)
- She loved to go to her cozy little nest and write poetry.
- او عاشق این بود که به کاشانه‌ی دنج کوچکش برود و شعر بنویسد.
- The family built a beautiful nest in the countryside
- این خانواده خانه‌ی زیبایی در حومه‌ی شهر ساختند.
noun countable
محل تجمع، پاتوق، محفل، لانه (با تداعی منفی)
- a nest of thieves and criminals
- پاتوق دزدان و تبهکاران
- The journalist uncovered a nest of spies in the corporate office.
- روزنامه‌نگار به لانه‌ی جاسوسی در دفتر شرکت پی برد.
noun countable
دست، سری (توهم‌رو) (گروهی از اشیای ساخته‌شده برای قرار گرفتن نزدیک به هم یا درون یکدیگر)
- a nest of picnic plates
- یک دست بشقاب پیک‌نیک (که در درون هم جا می‌گیرند)
- a nest of measuring spoons
- یک دست قاشق ویژه‌ی اندازه‌گیری
verb - intransitive C2
لانه ساختن، آشیانه ساختن، لانه کردن، خانه کردن
- Some birds nest in trees.
- برخی از پرندگان در درخت لانه می‌سازند.
- Swallows return every spring to nest beneath the eaves of our house.
- پرستوها هر بهار برمی‌گردند تا زیر بام خانه‌ی ما لانه کنند.
verb - intransitive verb - transitive
داخل هم سوار کردن، در داخل هم جا دادن، پهلوی هم جور کردن، داخل هم قرار گرفتن، داخل هم سوار شدن
- The tables nest and can be stored easily.
- میزها داخل هم سوار می‌شوند و انبار کردن آن‌ها آسان است.
- The puzzle pieces nest perfectly.
- قطعات پازل کاملاً در داخل هم قرار می‌گیرند.
verb - transitive
زبان‌شناسی کامپیوتر قرار دادن، تنیده کردن، تودرتو کردن
- I need you to nest these bullet points under the corresponding headings in the report.
- از شما می‌خواهم که این نقاط را در زیر عناوین مربوط در گزارش قرار دهید.
- Please nest the code snippet within the main function for proper execution.
- لطفاً تکه‌کد را در تابع اصلی تنیده کنید تا به‌درستی اجرا شود.
noun countable
جانورشناسی لانه، خانه (مورچه و غیره)
- The children found an ants' nest in the garden.
- بچه‌ها در باغ لانه‌مورچه‌ای را پیدا کردند.
- The gardener decided to relocate the ants' nest to a safer area.
- باغبان تصمیم گرفت خانه‌ی مورچه‌ها را به منطقه‌ی امن‌تری منتقل کند.
noun countable
دسته، سلسله (از چیزهای مشابه)
- From the airplane window, I admired the breathtaking view of a nest of mountains below.
- از پنجره‌ی هواپیما، منظره‌ی خیره‌کننده دسته‌ای از کوه‌های پایین را تحسین کردم.
- She gazed at a nest the mountains.
- به سلسله‌ی کوه‌ها خیره شد.
noun countable
(نظامی) آشیان، آشیانه (توپ و تیربار و غیره)
- a machine gun nest
- آشیان مسلسل
- The soldiers set up their nest of rifles on the hilltop.
- سربازان آشیانه‌ی تفنگ‌های خود را در بالای تپه مستقر کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nest

  1. noun home
    Synonyms: aerie, breeding ground, burrow, den, haunt, hideaway, lair, refuge, roost

ارجاع به لغت nest

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nest» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/nest

لغات نزدیک nest

پیشنهاد بهبود معانی