فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Basically

ˈbeɪsɪkli ˈbeɪsɪkli

صفت تفضیلی:

more basically

صفت عالی:

most basically

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb B2

به‌طور اساسی، در اصل، اساساً، در اساس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

I was basically a coward.

در اصل یک بزدل بودم.

All cheeses are made in basically the same way.

همه‌ی پنیرها اساساً به یک روش درست می‌شوند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد basically

  1. adverb fundamentally
    Synonyms:
    essentially primarily mostly inherently intrinsically radically in essence at heart fundamentally in substance at the bottom
    Antonyms:
    additionally inessentially extra

لغات هم‌خانواده basically

  • adverb
    basically

ارجاع به لغت basically

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «basically» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/basically

لغات نزدیک basically

پیشنهاد بهبود معانی