فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Basics

ˈbeɪsɪks ˈbeɪsɪks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun plural B2

اصول، مبانی اساسی، نیازهای اولیه، اساس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

I really must learn the basics of first aid.

من واقعاً باید اصول کمک‌های اولیه را بیاموزم.

The school can't even afford basics such as books and paper.

مدرسه حتی توانایی تهیه و تأمین وسایل اولیه مانند کتاب و کاغذ را ندارد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد basics

  1. noun fundamentals
    Synonyms:
    essentials principles elements foundation rudiments ABC's nuts and bolts brass tacks first steps the three R's nitty-gritty

ارجاع به لغت basics

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «basics» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/basics

لغات نزدیک basics

پیشنهاد بهبود معانی