فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Basics

ˈbeɪsɪks ˈbeɪsɪks
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun plural B2
    اصول، مبانی اساسی، نیازهای اولیه، اساس
    • - I really must learn the basics of first aid.
    • - من واقعاً باید اصول کمک‌های اولیه را بیاموزم.
    • - The school can't even afford basics such as books and paper.
    • - مدرسه حتی توانایی تهیه و تأمین وسایل اولیه مانند کتاب و کاغذ را ندارد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد basics

  1. noun fundamentals
    Synonyms: essentials, rudiments, ABC's, first steps, nuts and bolts, nitty-gritty, the three R's, brass tacks, elements, foundation, principles

ارجاع به لغت basics

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «basics» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/basics

لغات نزدیک basics

پیشنهاد بهبود معانی