آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ مهر ۱۴۰۴

    Primary

    ˈpraɪmeri ˈpraɪmri

    شکل جمع:

    primaries

    معنی primary | جمله با primary

    adjective B2

    اصلی، مهم‌ترین، اساسی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    Our primary goal is to provide clean water for all rural communities.

    مهم‌ترین هدف ما، تأمین آب آشامیدنی سالم برای تمام جوامع روستایی است.

    Education should be our primary focus if we want to build a better future.

    اگر می‌خواهیم آینده‌ی بهتری بسازیم، آموزش باید تمرکز اصلی ما باشد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    It is of primary importance.

    حائز اهمیت اساسی است.

    the primary goal

    هدف اصلی

    adjective B1

    ابتدایی، دبستانی (آموزش)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    The government is investing more money in primary education programs.

    دولت درحال سرمایه‌گذاری بیشتر در برنامه‌های آموزش ابتدایی است.

    Teachers at the primary level focus on reading, writing, and basic math.

    معلمان در سطح دبستان بر آموزش خواندن، نوشتن و ریاضیات پایه تمرکز دارند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    primary teachers

    معلمان دبستان

    primary school

    مدرسه‌ی ابتدایی

    adjective

    اولیه، نخستین، ابتدایی، آغازین، مقدماتی

    The primary reaction of the body to infection is inflammation.

    واکنش اولیه‌ی بدن نسبت به عفونت، التهاب است.

    During the primary stages of the project, they focused on research and planning.

    در مراحل آغازین پروژه، آن‌ها بر تحقیق و برنامه‌ریزی تمرکز داشتند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the primary stages of civilization

    مراحل آغازین تمدن

    a primary source of information

    منبع دست اول اطلاعات

    primary alcohol (CH3OH)

    الکل نوع اول

    noun countable

    انتخابات مقدماتی، انتخابات اولیه (در آمریکا برای مشخص کردن نامزد)

    She won the primary by a narrow margin and became the party’s official candidate.

    او با اختلاف اندکی، انتخابات اولیه را برد و نامزد رسمی حزب شد.

    The primary season begins months before the general election.

    فصل انتخابات مقدماتی، ماه‌ها قبل‌از انتخابات عمومی آغاز می‌شود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد primary

    1. adjective best, principal
      Synonyms:
      greatest top leading main chief first excellent dominant highest number one paramount capital first-class stellar world-class hot tough fab primo crackerjack state-of-the-art heavy cardinal
      Antonyms:
      worst inferior secondary minor subordinate least second-rate
    1. adjective earliest
      Synonyms:
      first original initial beginning immediate direct primitive pristine pioneer primal aboriginal primeval primordial firsthand
      Antonyms:
      latest final
    1. adjective basic, fundamental
      Synonyms:
      simple essential fundamental original first elementary introductory principal rudimentary underlying elemental foundational primitive radical central ultimate beginning bottom basal three R’s meat-and-potatoes underived underivative
      Antonyms:
      secondary auxiliary supplemental

    Collocations

    primary cause

    علت اصلی

    سوال‌های رایج primary

    شکل جمع primary چی میشه؟

    شکل جمع primary در زبان انگلیسی primaries است.

    ارجاع به لغت primary

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «primary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/primary

    لغات نزدیک primary

    • - primaquine
    • - primarily
    • - primary
    • - primary cause
    • - primary cell
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.