Underlying

ˌʌndərˈlaɪɪŋ ˌʌndəˈlaɪ-ɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2
نهانی، نهفته

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- We must uncover the underlying trend of market volatility to make informed investment decisions.
- باید روند نهانی نوسانات بازار را کشف کنیم تا تصمیمات سرمایه‌گذاری آگاهانه‌ای را اتخاذ کنیم.
- The author's use of symbolism added to the underlying significance of the novel.
- استفاده‌ی نویسنده از نمادگرایی بر اهمیت نهفته‌ی این رمان افزوده است.
adjective
اصلی، اساسی، زیربنایی
- The underlying theme of the novel was the struggle for freedom.
- موضوع اصلی این رمان مبارزه برای آزادی بود.
- the underlying cause
- علت اساسی
adjective
زیری، زیرین
- The underlying structure of the building was sound.
- ساختار زیری ساختمان سالم بود.
- The geologist studied the rocks to understand the underlying geological formations of the region.
- این زمین‌شناس سنگ‌ها را برای درک سازندهای زمین‌شناسی زیرین منطقه بررسی کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد underlying

  1. adjective fundamental, latent
    Synonyms: basal, basic, bottom, bottom-line, cardinal, concealed, critical, crucial, elemental, elementary, essential, hidden, indispensable, intrinsic, lurking, necessary, needful, nitty-gritty, nub, primary, prime, primitive, radical, root, substratal, veiled, vital
    Antonyms: secondary

لغات هم‌خانواده underlying

  • adjective
    underlying
  • verb - transitive
    underlie

ارجاع به لغت underlying

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «underlying» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/underlying

لغات نزدیک underlying

پیشنهاد بهبود معانی