Underlie

ˌʌndərˈlaɪ ˌʌndəˈlaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    underlay
  • وجه وصفی حال:

    underlying

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
مبنای چیزی بودن، شالوده‌ی چیزی بودن، علت چیزی بودن، زمینه‌ی چیزی بودن، مبنای چیزی را تشکیل دادن، شالوده‌ی چیزی را ساختن، زیربنای چیزی را ساختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- the principles that underlie our foreign policy
- اصولی که شالوده‌ی سیاست خارجی ما را تشکیل می‌دهد
- The principles of equality and justice underlie our legal system.
- اصول برابری و عدالت زیربنای نظام حقوقی ما هستند.
verb - transitive
در زیر بودن، در زیر چیزی قرار داشتن
- The roots of the tree underlie the ground, anchoring it in place.
- ریشه‌های درخت در زیر زمین قرار دارند و آن را در جای خود محکم می‌کنند.
- A layer of ice underlies the frozen lake.
- لایه‌ای از یخ در زیر دریاچه‌ی یخ‌زده قرار دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد underlie

  1. verb To support; often used with up
    Synonyms: carry, bear, hold up

لغات هم‌خانواده underlie

ارجاع به لغت underlie

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «underlie» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/underlie

لغات نزدیک underlie

پیشنهاد بهبود معانی