گذشتهی ساده:
underlayوجه وصفی حال:
underlyingمبنای چیزی بودن، شالودهی چیزی بودن، علت چیزی بودن، زمینهی چیزی بودن، مبنای چیزی را تشکیل دادن، شالودهی چیزی را ساختن، زیربنای چیزی را ساختن
the principles that underlie our foreign policy
اصولی که شالودهی سیاست خارجی ما را تشکیل میدهد
The principles of equality and justice underlie our legal system.
اصول برابری و عدالت زیربنای نظام حقوقی ما هستند.
در زیر بودن، در زیر چیزی قرار داشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The roots of the tree underlie the ground, anchoring it in place.
ریشههای درخت در زیر زمین قرار دارند و آن را در جای خود محکم میکنند.
A layer of ice underlies the frozen lake.
لایهای از یخ در زیر دریاچهی یخزده قرار دارد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «underlie» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/underlie