با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Inferior

ɪnˈfɪriər ɪnˈfɪəriə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    inferiors
  • صفت تفضیلی:

    more inferior
  • صفت عالی:

    most inferior

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
بی‌کیفیت، نامرغوب، پست، ضعیف، درجه دو، بنجل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- inferior furniture
- مبل بنجل
- inferior industrial products
- فرآورده‌های صنعتی نامرغوب
- an inferior pupil
- شاگرد ضعیف
adjective noun countable C2
پایین‌رتبه، دون‌پایه، زیردست، فرمان‌بردار، مادون
- He flatters his superiors but is cruel to his inferiors.
- او به مافوق‌های خود چاپلوسی می‌کند؛ ولی نسبت به زیردستانش ظالم است.
- Lieutenant is inferior to colonel.
- ستوان مادون سرهنگ است.
adjective
پزشکی کالبدشناسی (در یک عضو بدن قسمت) تحتانی، زیرین، پایین
- the inferior muscle of the eye
- عضله‌ی زیرین چشم
- A closer look revealed a fracture on the inferior edge of the bone.
- یک نگاه دقیق‌تر، شکستگی در لبه‌ی تحتانی استخوان را نشان داد.
adjective
حقارت، کم‌ارزشی، پست
- to feel inferior
- احساس حقارت کردن
- He is socially inferior.
- او از نظر اجتماعی پست است.
adjective
پایین، زیرین
- inferior rock strata
- لایه‌های زیرین سنگی
- The inferior ranking of the restaurant
- رتبه‌ی پایین رستوران
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inferior

  1. adjective less in rank, importance
    Synonyms: back seat, bottom, bottom-rung, entry-level, junior, less, lesser, lower, menial, minor, minus, nether, peon, second, secondary, second-banana, second-fiddle, second-string, smaller, subjacent, subordinate, subsidiary, under, underneath
    Antonyms: best, better, extraordinary, first-class, first-rate, foremost, superior
  2. adjective poor, second-rate
    Synonyms: average, bad, base, common, déclassé, fair, good-for-nothing, hack, imperfect, indifferent, junk, lemon, lousy, low-grade, low-rent, mean, mediocre, middling, ordinary, paltry, poorer, sad, second-class, sorry, substandard, tawdry, two-bit, worse, wretched
  3. noun person of lesser rank, importance
    Synonyms: adherent, attendant, auxiliary, deputy, disciple, follower, hanger-on, hireling, junior, menial, minion, minor, peon, satellite, second banana, subaltern, subject, subordinate, sycophant, underling
    Antonyms: superior

ارجاع به لغت inferior

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inferior» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inferior

لغات نزدیک inferior

پیشنهاد بهبود معانی