آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Average

    ˈævrɪdʒ ˈævrɪdʒ

    گذشته‌ی ساده:

    averaged

    شکل سوم:

    averaged

    سوم‌شخص مفرد:

    averages

    وجه وصفی حال:

    averaging

    شکل جمع:

    averages

    صفت تفضیلی:

    more average

    صفت عالی:

    most average

    معنی average | جمله با average

    noun countable B1

    میانگین، درجه عادی، حد وسط، معدل

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    His grade-point average is B.

    میانگین نمرات او «ب» است.

    Her intelligence is above average.

    هوش او بالاتر از حد متوسط است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The average of 11,14 and 20 is 15.

    میانگین 11 و 14 و 20 عبارت‌ است‌ از؛ 15.

    adjective

    میانی، متوسط، معمولی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    the average amount of rainfall in Rasht

    میزان میانه‌ی (متوسط) باران در رشت

    an average student

    شاگرد متوسط

    verb - transitive

    حد وسط پیدا کردن، میانگین گرفتن، حد وسط تعیین کردن، متوسط (چیزی را) تعیین کردن، معدل گرفتن، به‌طور متساوی تقسیم کردن،معدل گرفتن،میانه قرار دادن، روی‌هم‌رفته

    They averaged the loss among themselves.

    آن‌ها زیان را به‌طور مساوی بین خود بخش کردند.

    The students average nine years of age.

    سن متوسط شاگردان نه سال است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He averages six hours of sleep a night.

    او به‌طور متوسط شبی شش ساعت می‌خوابد.

    verb - intransitive

    رسیدن به حد متوسط، بودن در حد متوسط

    verb - transitive

    بالغ شدن، سرشکن کردن، (بازی بیس‌بال) میانگین چوگان زنی، (قوانین دریانوردی) خسارت به کشتی یا کالای آن، تسهیم منصفانه‌ی خسارت و ضرر بین شرکا، مخارج و هزینه‌های پرداختی توسط ناخدا

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد average

    1. adjective normal, typical
      Synonyms:
      usual common ordinary typical standard regular everyday familiar general fair medium moderate middling intermediate passable tolerable so-so mediocre nowhere humdrum garden-variety run of the mill undistinguished unexceptional commonplace dime a dozen fair to middling middle of the road plastic boilerplate
      Antonyms:
      unusual extraordinary exceptional atypical abnormal extreme outstanding
    1. adjective numerical mean
      Synonyms:
      middle medium median intermediate
    1. noun normal, typical amount
      Synonyms:
      usual standard norm medium mean middle midpoint typical par rule median
      Antonyms:
      exception unusual abnormality extreme
    1. verb obtain numerical mean
      Synonyms:
      balance equate even out

    سوال‌های رایج average

    گذشته‌ی ساده average چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده average در زبان انگلیسی averaged است.

    شکل سوم average چی میشه؟

    شکل سوم average در زبان انگلیسی averaged است.

    شکل جمع average چی میشه؟

    شکل جمع average در زبان انگلیسی averages است.

    وجه وصفی حال average چی میشه؟

    وجه وصفی حال average در زبان انگلیسی averaging است.

    سوم‌شخص مفرد average چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد average در زبان انگلیسی averages است.

    صفت تفضیلی average چی میشه؟

    صفت تفضیلی average در زبان انگلیسی more average است.

    صفت عالی average چی میشه؟

    صفت عالی average در زبان انگلیسی most average است.

    ارجاع به لغت average

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «average» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/average

    لغات نزدیک average

    • - avenuse
    • - aver
    • - average
    • - average seek time
    • - average-looking
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.