صفت تفضیلی:
more usualصفت عالی:
most usualهمیشگی، معمول، عادی، مرسوم، متداول
He didn't sit in his usual place.
او در جای همیشگی خود ننشست.
Amongst them it was usual to marry very young.
در میان آنها معمول بود که خیلی جوان ازدواج کنند.
His is late as usual.
مثل همیشه دیر کرده است.
this animal's usual food
غذای همیشگی حیوان
his usual answer
پاسخ عادی او
نوشیدنی همیشگی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He ordered his usual as soon as he sat down at the cafe'.
بهمحض اینکه در کافه نشست، نوشیدنی همیشگی خود را سفارش داد.
I love to try new drinks, but sometimes I just stick to my usual.
من دوست دارم نوشیدنیهای جدید را امتحان کنم، اما گاهی اوقات فقط نوشیدنی همیشگی خود را مینوشم.
طبق معمول، مثل همیشه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «usual» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/usual