جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Passable

ˈpæsəbl ˈpɑːsəbl

معنی و نمونه‌جمله‌ها

گذرپذیر، قابل قبول، قابل عبور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

Some mountain roads are not passable in winter.

برخی راه‌های کوهستانی در زمستان قابل‌عبور نیست.

"C" is a passable grade but not a good one.

«ج» نمره‌ی قبولی است؛ ولی نمره‌ی خوبی نیست.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد passable

adjective acceptable, admissible

Synonyms:

allowable adequate tolerable fair average ordinary common moderate respectable all right so-so not too bad fair enough presentable middling mediocre unexceptional

Antonyms:

superior excellent exceptional

adjective clear and able to be traveled

Synonyms:

open accessible easy unobstructed navigable reachable travelable traveled crossable penetrable unblocked fair traversable attainable broad beaten motorable graded

Antonyms:

obstructed blocked

لغات هم‌خانواده passable

noun
pass, overpass, passage, passing

adjective
passing, passable

verb - transitive
pass

ارجاع به لغت passable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «passable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/passable

لغات نزدیک passable

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!