فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Pass-through

American: ˈpæsθruː British: pɑːsθruː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
(دریچه‌ی میان آشپزخانه و اتاق ناهارخوری که از آن خوراک رد می‌کنند) دریچه، سوراخ دیوار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pass-through

  1. verb pass through an enemy line; in a military conflict
    Synonyms:
    infiltrate
  1. verb make a passage or journey from one place to another
    Synonyms:
    move through pass over pass across transit

ارجاع به لغت pass-through

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pass-through» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pass-through

لغات نزدیک pass-through

پیشنهاد بهبود معانی