شکل جمع:
middlesوسط، میان، مرکز، میانه، کمر، اواسط
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
(جسم) داخل، تو
وسطی، میانی
in the middle of a great storm
در وسط یک توفان بزرگ
in the middle of September
در اواسط ماه سپتامبر
He took an apple from the middle of the box.
یک سیب از وسط جعبه برداشت.
She stood in the middle of the crowd.
در میان جمعیت ایستاد.
He died in the middle of his youth.
در عوان جوانی مرد.
He entered the room in the middle of my speech.
در میان صحبت من وارد اتاق شد.
old English and middle English
انگلیسی کهن و انگلیسی میانه
the middle house in that row of houses
خانهی میانی در آن ردیف خانهها
middle space
فضای میانی
middle finger
انگشت وسط (بین انگشت سبابه و انگشت چهارم)، انگشت سوم
middle ages
قرون وسطی، سدههای میانه
a man of middle rank in society
مردی با شان متوسط در اجتماع
of middle size
دارای اندازهی متوسط
a middle opinion
عقیدهی میانهرو
He has broad shoulders and he's thin in the middle.
او شانههای پهن و کمر باریک دارد.
I seized her around the middle.
دور کمرش را گرفتم.
to middle a sail
بادبان کشتی را از وسط تا کردن
to middle a rope
طناب را دولا کردن
Whatever you do, you'll be caught in the middle.
هر کاری بکنی در مخمصه خواهی بود.
1- در وسط، از میان 2- در مخمصه، دچار گرفتاری
1- در وسط، از میان 2- در مخمصه، دچار گرفتاری
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «middle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/middle