آیکن بنر

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

گرامر مختصر و مفید فست‌دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۹ آذر ۱۴۰۲

    Middle

    ˈmɪdl ˈmɪdl

    شکل جمع:

    middles

    معنی middle | جمله با middle

    noun A2

    وسط، میان، مرکز، میانه، کمر، اواسط

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده
    noun

    (محاوره) (شخص) کمر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    noun

    (جسم) داخل، تو

    adjective

    وسطی، میانی

    in the middle of a great storm

    در وسط یک توفان بزرگ

    in the middle of September

    در اواسط ماه سپتامبر

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He took an apple from the middle of the box.

    یک سیب از وسط جعبه برداشت.

    She stood in the middle of the crowd.

    در میان جمعیت ایستاد.

    He died in the middle of his youth.

    در عوان جوانی مرد.

    He entered the room in the middle of my speech.

    در میان صحبت من وارد اتاق شد.

    old English and middle English

    انگلیسی کهن و انگلیسی میانه

    the middle house in that row of houses

    خانه‌ی میانی در آن ردیف خانه‌ها

    middle space

    فضای میانی

    middle finger

    انگشت وسط (بین انگشت سبابه و انگشت چهارم)، انگشت سوم

    middle ages

    قرون وسطی، سده‌های میانه

    a man of middle rank in society

    مردی با شان متوسط در اجتماع

    of middle size

    دارای اندازه‌ی متوسط

    a middle opinion

    عقیده‌ی میانه‌رو

    He has broad shoulders and he's thin in the middle.

    او شانه‌های پهن و کمر باریک دارد.

    I seized her around the middle.

    دور کمرش را گرفتم.

    to middle a sail

    بادبان کشتی را از وسط تا کردن

    to middle a rope

    طناب را دولا کردن

    Whatever you do, you'll be caught in the middle.

    هر کاری بکنی در مخمصه خواهی بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد middle

    1. adjective central
      Synonyms:
      average center intermediate inner inside median medium halfway between medial mainstream intervening middle of the road equidistant centermost midmost betwixt and between smack in the middle straddling the fence mean mezzo middlemost
      Antonyms:
      outer outside extreme border
    1. noun center
      Synonyms:
      heart core inside midpoint focus midst mean halfway deep waist midriff midsection thick marrow
      Antonyms:
      outside border margin

    Collocations

    in the middle

    1- در وسط، از میان 2- در مخمصه، دچار گرفتاری

    Idioms

    in the middle

    1- در وسط، از میان 2- در مخمصه، دچار گرفتاری

    سوال‌های رایج middle

    شکل جمع middle چی میشه؟

    شکل جمع middle در زبان انگلیسی middles است.

    ارجاع به لغت middle

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «middle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/middle

    لغات نزدیک middle

    • - midday prayer
    • - midden
    • - middle
    • - middle age
    • - middle ages
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    seamstress score a goal scarcely scape scammer savor savior savage saul room temperature doozy doth downtime doyle drama queen تکذیب تکذیب کردن حمام ساقی ماهی تهی‌خار ماهی دیواربین ماهی جنگجو ماهی گوپی ماهی تترانئون ماهی‌ماهی ماهی پلاتی ماهی دم‌شمشیری لپ‌تاپ قاروقور قباد
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.