آخرین به‌روزرسانی:

Midst

mɪdst mɪdst

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable C1

دل، قلب، قسمت وسط، در وسط، در میان، بحبوحه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

There is a spy in our midst.

در میان ما جاسوس وجود دارد.

a house in the midst of a rice field

خانه‌ای در میان یک کشتزار برنج

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد midst

  1. noun middle, core
    Synonyms:
    center heart core hub nucleus interior mean medium midpoint halfway deep depths thick bosom betwixt and between
    Antonyms:
    outside exterior exteriority

Collocations

in our (or your or their) midst

در میان ما (شما یا آنها)

in the midst of

در میان، در وسط، درطی، درحین

ارجاع به لغت midst

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «midst» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/midst

لغات نزدیک midst

پیشنهاد بهبود معانی