صفت تفضیلی:
deeperصفت عالی:
deepestگود، ژرف، عمیق
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
a deep sea
دریای ژرف
a deep wound
زخم عمیق
a deep pool
استخر گود
a deep discussion
(مجازا) بحث ژرف
deep sleep
خواب ژرف
We have little information on the deep interior of the earth.
ما دربارهی اعماق زمین اطلاعات کمی داریم.
a deep secret
راز ژرف، راز نهان
deep in the field
در ته دشت
deep in the hall
در عقب تالار
a deep breath
نفس عمیق
making deep cuts in the budget
کاستن از بودجه به طور اساسی
the deep past
گذشتهی دور
a deep book
کتاب عمیق
His thoughts are too deep for me.
افکار او برایم خیلی پیچیده است.
He is in deep trouble.
کارش حسابی دچار اشکال شده است.
deep love
عشق شدید
deep joy
شادی بسیار
a deep red
قرمز سیر
He was deep in thought.
او سخت در فکر بود.
deep in debt
زیر بار قرض سنگین
a deep voice
صدای بم
a deep drawer
کشو گود، کشو تودار
He is in deep water.
کار او زار است.
گود، ژرف، عمیق
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to dig deep
عمیقاً حفر کردن، حفرهی عمیق کندن
We must dig deep into his past.
بایستی گذشتهی او را دقیق بررسی کنیم.
مغاک، ورطه، اعماق (دریا)، ژرفنا
water nine meters deep
آبی به ژرفای نه متر
The shelf is two meters long and half a meter deep.
طاقچه دو متر درازا و نیم متر پهنا دارد.
Coalminers toiling in the black deeps.
کارگران معدن زغالسنگ که در ژرفنای تاریک زحمت میکشند.
in the deep of the night
در وسط شب، در اعماق شب
خواب عمیق
جدی بودن، وخیم بودن، دامنه داشتن
(عامیانه) 1- بدون تفکر و آیندهنگری کاری را آغاز کردن، شورتیگری کردن، زرع نکرده بریدن 2- خشمگین یا هیجان زده شدن، ازکوره در رفتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «deep» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/deep