با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Depth

depθ depθ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    depths

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable
عمق (آب)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- What is the depth of the lake?
- عمق دریاچه چقدر است؟
- The submarine descended to a depth of 500 meters.
- این زیردریایی تا عمق پانصد متری پایین آمد.
- the depths of the sea
- اعماق دریا
noun countable uncountable B2
جدیت
- His writing lacks depth.
- نوشته‌اش جدیت ندارد.
- My father has hidden depths.
- پدرم جدیت پنهان دارد.
noun countable uncountable C2
عمق، شدت، حدت، فرط (در مورد احساسات و علاقه و دانش و غیره)
- the depth of his knowledge of English literature
- عمق دانش او در ادبیات انگلیسی
- The depth of a mother's love is inexplicable.
- شدت عشق مادر وصف‌ناپذیر است.
- The depth of his commitment to the cause was unwavering.
- فرط تعهد او به هدف تزلزل‌ناپذیر بود.
noun countable uncountable
ژرفا
- a box has three dimensions: length, width and depth
- جعبه سه بعد دارد: درازا، پهنا و ژرفا
- The pool's depth reached 12 feet at its deepest point.
- ژرفای استخر در عمیق‌ترین نقطه به دوازده فوت رسید.
noun uncountable
عمق، شدت (در مورد رنگ)
- the depth of the navy blue paint
- عمق رنگ سرمه‌ای
- The depth of the emerald green forest left me awestruck.
- شدت جنگل سبز زمردی مرا شگفت‌زده کرد.
noun
ژرفنا (از نظر ارتفاع) (قسمتی که از سطح دور باشد)
- in the depths of the forest
- در ژرفنای جنگل
- the depth of the cave
- ژرفنای غار
noun uncountable
بمی (صدا)
- The depth of my voice makes me sound older than I am.
- بمی صدای من باعث می‌شود که پیرتر از خودم به نظر برسم.
- I hate the depth of her voice.
- از بمی صدایش متنفرم.
noun
انگلیسی آمریکایی عمق، پرمهره بودن (داشتن بازیکنان خوب زیاد)
- Their football team is good but it lacks depth.
- تیم فوتبال آن‌ها خوب است؛ ولی افراد ذخیره کم دارد.
- The coach emphasized the importance of building depth in our squad.
- مربی بر اهمیت ایجاد عمق در تیم ما تأکید کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد depth

  1. noun distance down or across
    Synonyms: base, bottom, declination, deepness, draft, drop, expanse, extent, fathomage, intensity, lower register, lowness, measure, measurement, pit, pitch, profoundness, profundity, remoteness, sounding
    Antonyms: height
  2. noun insight, wisdom
    Synonyms: acuity, acumen, astuteness, brain, discernment, intellect, intelligence, keenness, penetration, profoundness, profundity, sagacity, sense, sharpness, weightiness

Collocations

Idioms

لغات هم‌خانواده depth

ارجاع به لغت depth

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «depth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/depth

لغات نزدیک depth

پیشنهاد بهبود معانی