آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۸ آبان ۱۴۰۴

    Brain

    breɪn breɪn

    گذشته‌ی ساده:

    brained

    شکل سوم:

    brained

    سوم‌شخص مفرد:

    brains

    وجه وصفی حال:

    braining

    شکل جمع:

    brains

    معنی brain | جمله با brain

    noun countable A2

    کالبدشناسی مغز

    brain, مغز
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

    مشاهده

    My son John is a brain surgeon.

    پسرم، جان جراح مغز است.

    We still don't know exactly how the human brain works.

    هنوز هم به‌درستی نمی‌دانیم مغز انسان چگونه عمل می‌کند.

    noun countable C1

    هوش، ذکاوت، خرد

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    He may not be strong, but he has the brains to lead the team.

    شاید قوی نباشد، اما خرد لازم برای رهبری تیم را دارد.

    He has his mother's brains.

    هوش مادرش را دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    David has brains.

    دیوید باهوش است.

    She didn't have the brain for it.

    کله‌ی این کار را نداشت.

    noun plural countable informal

    باهوش، نابغه، دانشمند، نخبه، اهل علم، مغز متفکر

    Who is the brains behind this project?

    مغز متفکر این طرح کیست؟

    Not even the brains of Oxford can solve this problem.

    حتی مخ‌های آکسفورد هم نمی‌توانند این مسئله را حل کنند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He is the brains in this organization.

    او عقل کل این سازمان است.

    verb - transitive informal

    ضربه زدن به سر

    If I see him again, I'll brain him!

    اگر دوباره او را ببینم تو سرش خواهم زد!

    They used hammers to brain the attackers.

    برای متلاشی کردن مغز مهاجمان از چکش استفاده کردند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد brain

    1. noun very smart person
      Synonyms:
      genius intellectual scholar sage mastermind intellect einstein prodigy pundit egghead academician highbrow doctor
      Antonyms:
      simpleton dumbo dumdum
    1. noun mind, intelligence
      Synonyms:
      intellect wit head mentality intelligence mind gray matter cerebrum encephalon cerebellum medulla oblongata upper story
      Antonyms:
      body physicality

    Collocations

    tax somebody's brain(s)

    به مغز کسی فشار آوردن، کار فکری دشواری را به عهده گرفتن

    Idioms

    beat (or rack or cudgel) one's brains

    برای به یاد آوردن یا اندیشیدن درباره‌ی چیزی سخت کوشیدن

    beat someone's brains out

    (با زدن ضربه به سر) کشتن

    blow someone's brains out

    گلوله به مغز کسی زدن، مغز کسی را متلاشی کردن

    have on the brain

    دائماً در فکر چیزی بودن، وسواس چیزی را داشتن

    pick someone's brains

    (عامیانه) کمک فکری از کسی گرفتن، صلاح‌دید کردن

    سوال‌های رایج brain

    شکل جمع brain چی میشه؟

    شکل جمع brain در زبان انگلیسی brains است.

    ارجاع به لغت brain

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «brain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/brain

    لغات نزدیک brain

    • - brail
    • - braille
    • - brain
    • - brain coral
    • - brain death
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.