شکل جمع:
intelligencesهوش، زیرکی، فراست، فهم، بینش، آگاهی
His intelligence is greater than those of all the other students.
هوش او از همهی شاگردان دیگر بیشتر است.
He doesn't have the intelligence for it.
او هوش این کار را ندارد.
Intelligence brings about success.
هوش موفقیت میآورد.
جاسوسی، خبرگیری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
an intelligence-gathering satellite
ماهوارهی جاسوسی (اطلاعاتی)
خبر، اخبار، اطلاع
We have received no intelligence concerning that event.
اطلاعی دربارهی آن واقعه دریافت نکردهایم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «intelligence» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/intelligence