با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

IQ

ˌaɪ ˈkjuː ˌaɪ ˈkjuː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • abbreviation noun countable uncountable
    (Intelligence Quotient) بهره‌ی هوشی، هوش‌بهر
    • - The IQ test measures cognitive abilities and problem-solving skills.
    • - تست آی‌کیو توانایی‌های شناختی و مهارت‌های حل مسئله را می‌سنجد.
    • - She has a high IQ, which is evident in her ability to quickly grasp complex concepts.
    • - او بهره‌ی هوشی بالایی دارد که از توانایی او در سریع فهمیدن مفاهیم پیچیده مشخص است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد IQ

  1. noun A measure of a person's intelligence as indicated by an intelligence test; the ratio of a person's mental age to their chronological age (multiplied by 100)
    Synonyms: intelligence-quotient, iq

ارجاع به لغت IQ

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «IQ» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/iq

لغات نزدیک IQ

پیشنهاد بهبود معانی