شکل جمع:
judgments(judgement) داوری، دادرسی، فتوی، رأی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
according to my judgement ...
طبق داوری من ...
The judgment was against him.
رأی دادگاه علیه او بود.
An economist should form an independent judgement on currency questions.
یک اقتصاددان باید دربارهی مسائل مالی رأی مستقلی داشته باشد.
a man of good judgement
مردی دارای حسن قضاوت
خطای داوری، اشتباه در قضاوت
بیشتر به خاطر شانس تا درایت
مورد قضاوت قرار دادن، نظر دادن
against one's better judgement
خلاف عقل سلیم (شخص)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «judgment» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/judgment