شکل جمع:
sanitiesعقلانیت، سلامت عقلی
His sanity was tested by the constant noise of the city.
سلامت عقلی او با سروصدای مداوم شهر آزمایش شد.
She found solace in nature, which helped restore her sanity.
او آرامش را در طبیعت یافت که به بازیابی سلامت عقلیاش کمک کرد.
عقل سلیم، قضاوت عقلانی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her sanity was questioned after the bizarre decision she made.
عقل سلیم او پساز تصمیم عجیبی که گرفت، زیر سوال رفت.
The therapist emphasized the importance of routines for preserving sanity.
این درمانگر بر اهمیت روتینها برای حفظ قضاوت عقلانی تاکید کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sanity» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sanity