شکل جمع:
witsهوش، قوهی تعقل، لطافت طبع، مزاح، بذلهگویی، دانستن، آموختن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He doesn't have enough wit to understand.
آنقدر فهم ندارد که این نکته را درک کند.
inside the wit of a slow Neanderthal
در درون مغز یک نئاندرتال کمهوش
His wife has lost her wit.
زنش عقل خود را از دست داده است.
You scared me out of my wits.
مرا جوری ترساندی که عقل از سرم پرید.
The wit of John Donne or the majesty of Marlowe's rhyme?
لطافت طبع جان دان یا جلال اشعار مارلو؟
I am at my wit's end worrying how to pay my debts.
نگرانی اینکه چگونه قرضهای خود را خواهم داد دارد، مرا دیوانه میکند.
I wit.
من میدانم.
درمانده، سرگشته، اندروا، حیران، سردرگم، در مرز دیوانگی
keep (or have) one's wit about one
(در مواقع اضطرار) عقل و خونسردی خود را حفظ کردن، مشاعر خود را از دست ندادن
با کلک و بامبول امرار معاش کردن
یعنی، به عبارت دیگر
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wit» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wit