فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Wistfully

ˈwɪstfli ˈwɪstfli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective adverb
    باحسرت، باغم، حسرت‌انگیز، غم‌انگیز
    • - He spoke wistfully of his childhood memories.
    • - او باحسرت از خاطرات کودکی‌اش گفت.
    • - a wistful memory
    • - خاطره‌ای غم‌انگیز
  • adjective
    متفکر، متفکرانه، پکر، در فکر، اندیشناک، فکرمند
    • - She looked out the window wistfully, lost in thought.
    • - او متفکرانه از پنجره بیرون را نگاه کرد و در فکر فرو رفته بود.
    • - His wistfully longing gaze lingered on the old photograph.
    • - نگاه پکرش روی عکس قدیمی ماند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت wistfully

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wistfully» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wistfully

لغات نزدیک wistfully

پیشنهاد بهبود معانی