گذشتهی ساده:
judgedشکل سوم:
judgedسومشخص مفرد:
judgesقضاوت، ارزیابی، سنجش، داوری
I’m tired of the constant judging and critiquing by others.
از قضاوت و انتقاد همیشگیِ دیگران خسته شدهام.
The Judging Committee
کمیتهی داوری
قضاوتکننده، ارزیاب، داور، منتقد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the judging chefs
سرآشپزهایِ قضاوتکننده [دربارهی غذای شرکتکنندگان در مسابقه]
judging readers
خوانندگان منتقد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «judging» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/judging