تعیینکننده، سرنوشتساز، حیاتی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Price was the deciding issue when choosing between the two cars.
قیمت، موضوع تعیینکنندهای در انتخاب بین دو خودرو بود.
The team's unity became the deciding element in their championship victory.
اتحاد تیم به عنصر حیاتی در قهرمانی آنها تبدیل شد.
a deciding factor.
عامل تعیینکننده
the deciding vote
رأی سرنوشتساز
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «deciding» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/deciding