فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Quest

kwest kwest

گذشته‌ی ساده:

quested

شکل سوم:

quested

سوم‌شخص مفرد:

quests

وجه وصفی حال:

questing

شکل جمع:

quests

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2

جستجو، تلاش، جویش، طلب، بازجویی، تحقیق

in quest of a definitive cure for cancer

در جستجوی درمان قطعی سرطان

The quest for gold cost him his life.

دنبال طلا گشتن به قیمت جانش تمام شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

We will continue our quest for a solution.

ما به تلاش خود برای یافتن راه‌حل ادامه خواهیم داد.

noun countable

سفر سفر اکتشافی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سفر

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

Don Quixote's first quest

اولین سفر اکتشافی دن کیشوت

verb - transitive

جست‌وجو کردن

She was questing ceaselessly for information.

پیوسته دنبال اطلاعات می‌گشت.

The dogs started questing.

سگ‌ها شروع به جست‌وجوی شکار کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد quest

  1. noun search, exploration
    Synonyms:
    investigation examination research hunt pursuit chase probe inquiry expedition journey adventure mission enterprise seeking delving probing inquest pursual crusade voyage pilgrimmage inquisition prey quarry

Collocations

in quest of

در جستجوی، در طلب، به‌دنبال، در‌پی

ارجاع به لغت quest

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «quest» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/quest

لغات نزدیک quest

پیشنهاد بهبود معانی