گذشتهی ساده:
questedشکل سوم:
questedسومشخص مفرد:
questsوجه وصفی حال:
questingشکل جمع:
questsجستجو، تلاش، جویش، طلب، بازجویی، تحقیق
in quest of a definitive cure for cancer
در جستجوی درمان قطعی سرطان
The quest for gold cost him his life.
دنبال طلا گشتن به قیمت جانش تمام شد.
We will continue our quest for a solution.
ما به تلاش خود برای یافتن راهحل ادامه خواهیم داد.
سفر سفر اکتشافی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی سفر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Don Quixote's first quest
اولین سفر اکتشافی دن کیشوت
جستوجو کردن
She was questing ceaselessly for information.
پیوسته دنبال اطلاعات میگشت.
The dogs started questing.
سگها شروع به جستوجوی شکار کردند.
در جستجوی، در طلب، بهدنبال، درپی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «quest» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/quest