گذشتهی ساده:
adventuredشکل سوم:
adventuredسومشخص مفرد:
adventuresوجه وصفی حال:
adventuringشکل جمع:
adventuresماجراجویی، کار پرمخاطره
He was a man full of adventure.
او مردی پرماجرا (اهل ماجراجویی) بود.
Exploring ancient ruins can bring about a sense of wonder and adventure.
کاوش در خرابههای باستانی میتواند حس شگفتی و ماجراجویی را به همراه داشته باشد.
ماجرا، سرگذشت، حادثه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the adventures of Hajji Babba
ماجراهای حاجیبابا
The book takes you on an incredible adventure through time and space.
این کتاب شما را به یک سرگذشت باورنکردنی در زمان و مکان میبرد.
در معرض خطر قرار دادن، به خطر انداختن، خطر چیزی را پذیرفتن، به ماجراجویی پرداختن، ریسک کردن، کار پرخطر انجام دادن
Only a madman would adventure down this steep mountain.
فقط یک آدم دیوانه با پایین رفتن از این کوه پرشیب جان خود را به خطر میاندازد.
The group of friends adventured through the dense jungle, encountering wild animals along the way.
گروه دوستان در جنگل انبوه به ماجراجویی پرداختند؛ آنها در طول مسیر با حیوانات وحشی روبهرو شدند.
سعی کردن، تلاش کردن، کوشیدن، تجربه کردن، امتحان کردن
Let's adventure new foods on our trip.
بیایید در سفرمان غذاهای جدید امتحان کنیم.
He plans to adventure a solo backpacking trip.
او قصد دارد یک سفر تنهایی با کولهپشتی تجربه کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «adventure» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/adventure