با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Chase

tʃeɪs tʃeɪs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    chased
  • شکل سوم:

    chased
  • سوم شخص مفرد:

    chases
  • وجه وصفی حال:

    chasing
  • شکل جمع:

    chases

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B2
    تعقیب، شکار
    • - The chase lasted two hours.
    • - تعقیب دوساعت طول کشید.
    • - He was fond of music and the chase.
    • - او به موسیقی و شکار علاقه داشت.
  • verb - transitive
    دنبال کردن (به منظور رسیدن یا صدمه زدن به کسی)، تعقیب کردن، شکار کردن
    • - The dog was chasing a kitten.
    • - سگ در تعقیب بچه‌گربه‌ای بود.
    • - The police chased the thief all the way to Qom.
    • - مأموران پلیس دزد را تا قم دنبال کردند.
    • - to chase around town
    • - در شهر سگ دو زدن
  • verb - intransitive
    وادار به فرار کردن، راندن و اخراج کردن، فراری دادن
    • - The dog chased away the birds.
    • - سگ پرنده‌ها را فرار داد.
    • - I chased off the dog.
    • - من سگ را چخ کردم.
  • noun countable
    مسابقه، مسابقه اسب سواری صحرائی، مسابقه با مانع
  • noun countable
    شکاف دراز، شیار، بریدگی، جاده باریک میان مزرعه، فرورفتگی ممتد
  • noun uncountable
    عمل سوار کردن نگین‌ بر انگشتر
  • noun countable
    (لوله‌ی تفنگ و هفت تیر) کالیبر، پرازه، (لوله توپ) گردن، توپخانه کشتی
  • noun countable
    (تنیس) ضربت توپی که طرف مقابل آن را نگرفته و و از خط کشی خارج میافتد
  • noun uncountable
    اختیاری که کسی در ملک خود به دیگری می‌دهد، دادن اختیار به دیگری برای نگهداری حیوانات در ملک خود
  • verb - transitive
    شیاردار کردن، جوبه جوبه کردن، دارای فرورفتگی کردن
  • verb - transitive
    پریشان خاطر و رنجیده ساختن
  • verb - intransitive
    قلم زدن، منقوش کردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد chase

  1. noun pursuit
    Synonyms: hunt, hunting, quest, race, venery
    Antonyms: escape, retreat
  2. verb run after, pursue
    Synonyms: bird-dog, charge, chivy, course, drive, drive away, expel, follow, go after, hound, hunt, run down, rush, seek, shag, speed, take off after, tear, track, track down, trail
    Antonyms: escape, retreat, run away

Phrasal verbs

  • chase up

    (انگلیس) 1- مرتب یادآوری کردن، پاپی شدن 2- کاوش کردن

Collocations

Idioms

  • give chase

    تعقیب کردن، دنبال رفتن

ارجاع به لغت chase

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chase» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chase

لغات نزدیک chase

پیشنهاد بهبود معانی