۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Chivy

آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین به این شکل نیز نوشته می‌شود: chivvy

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive informal
انگلیسی بریتانیایی (با عجله کردن و اذیت کردن) تشویق کردن (کسی) به انجام کاری که نمی‌خواهد انجام دهد، معذب کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- I had to chivvy him into writing the report.
- مجبور شدم او را برای نوشتن گزارش ترغیب کنم.
- I do not want to chivvy them.
- نمی‌خوام اون‌ها رو معذب کنم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chivy

  1. verb annoy continually or chronically
    Synonyms:
    annoy bother harass tease badger provoke molest harry hound torment plague hassle bait beset pursue hunt chase chivvy chevvy chevy race scamper pursuit confusion

ارجاع به لغت chivy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chivy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chivy

لغات نزدیک chivy

پیشنهاد بهبود معانی