احاطه کردن، مزین کردن، حمله کردن بر، بستوه آوردن، عاجز کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The fox was beset by farmers wielding clubs.
روباه توسط روستاییان چماق به دست احاطه شده بود.
Problems besetting the people of that country.
مسائلی که گریبانگیر مردم آن کشور شده است.
beset with jewels
پیراسته با جواهر
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «beset» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/beset