فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Girdle

ˈɡɜrːdl ˈɡɜːdl

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive

کمربند، کمر، کرست، حلقه، احاطه کردن، حلقه‌ای بریدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

pectoral girdle

کمربند سینه‌ای

pelvic girdle

کمربند لگنی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد girdle

  1. noun corset
    Synonyms:
    undergarment underwear belt band waistband sash

ارجاع به لغت girdle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «girdle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/girdle

لغات نزدیک girdle

پیشنهاد بهبود معانی