فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

چهره به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • صورت
  • فونتیک فارسی

    chehre
  • اسم
    ادبی face, feature, visage, countenance, physiognomy
    • - برای نشان دادن اثر نور پنجره، نیمی از چهره را روشن‌تر کشید.

    • - To show the effect of the window light, he highlighted half of the face.
    • - رسایی چهره

    • - the expressiveness of a face
  • فرد، شخص
  • فونتیک فارسی

    chehre
  • اسم
    character, personality, personage
    • - چهره‌ی رمزالود عباپوش بی هیچ حرفی در تاریکی شب ناپدید شد.

    • - The mysterious personage in the cloak disappeared into the night without a word.
    • - چهره‌ی تاریخی

    • - historical personage
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد چهره

ارجاع به لغت چهره

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «چهره» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/چهره

لغات نزدیک چهره

پیشنهاد بهبود معانی