ادبی face, feature, visage, countenance, physiognomy
برای نشان دادن اثر نور پنجره، نیمی از چهره را روشنتر کشید.
To show the effect of the window light, he highlighted half of the face.
رسایی چهره
the expressiveness of a face
character, personality, personage
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
چهرهی رمزالود عباپوش بی هیچ حرفی در تاریکی شب ناپدید شد.
The mysterious personage in the cloak disappeared into the night without a word.
چهرهی تاریخی
historical personage
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «چهره» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/چهره