فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

چهره به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

صورت

فونتیک فارسی

chehre
اسم

ادبی face, feature, visage, countenance, physiognomy

برای نشان دادن اثر نور پنجره، نیمی از چهره را روشن‌تر کشید.

To show the effect of the window light, he highlighted half of the face.

رسایی چهره

the expressiveness of a face

فرد، شخص

فونتیک فارسی

chehre
اسم

character, personality, personage

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

چهره‌ی رمزالود عباپوش بی هیچ حرفی در تاریکی شب ناپدید شد.

The mysterious personage in the cloak disappeared into the night without a word.

چهره‌ی تاریخی

historical personage

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد چهره

  1. مترادف:
    رخ رخساره رخسار روی سیما صورت عارض عذار قیافه گونه لقا وجه
  1. مترادف:
    وجهه
  1. مترادف:
    شخصیت
  1. مترادف:
    سطح رویه
  1. مترادف:
    نما شکل

ارجاع به لغت چهره

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «چهره» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/چهره

لغات نزدیک چهره

پیشنهاد بهبود معانی