آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۱ آذر ۱۴۰۳

    Belt

    belt belt

    گذشته‌ی ساده:

    belted

    شکل سوم:

    belted

    سوم‌شخص مفرد:

    belts

    وجه وصفی حال:

    belting

    شکل جمع:

    belts

    معنی belt | جمله با belt

    noun countable A2

    تسمه، فتق بند، کمربند، بند چرمی، دوال، دواله، بند، نوار، قیش، لام، بروفه، هر چیزی که دور چیز دیگری را بگیرد

    belt, تسمه، فتق بند، کمربند، بند چرمی، دوال، دواله، بند، نوار، قیش، لام، بروفه، هر چیزی که دور چیز دیگری را بگیرد
    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    belt conveyor

    (مکانیک) نقاله‌ی تسمه‌ای

    to fasten one's belt

    کمربند خود را بستن (سفت کردن)

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    seat belt

    کمربند ایمنی

    belt-driven

    تسمه‌ای، تسمه گرد

    fan belt

    تسمه‌ی پروانه (اتومبیل)

    a belt of meteorites around Saturn

    کمربندی از سنگ‌های سماوی (شخانه) در اطراف زحل

    a green belt around the city

    کمربند سبز در اطراف شهر

    noun countable

    طرف، ناحیه، منطقه

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    the corn belt

    ناحیه‌ی غله‌خیز (امریکا)

    noun countable

    (عامیانه) ضربه ی شدید، جرعه ی بزرگ (مشروب الکلی)

    verb - transitive

    با جرعه ی بزرگ آشامیدن، زیاد نوشیدن

    verb - transitive

    کمربند بستن، تسمه بستن (دور چیزی)، با تسمه یا نوار محکم کردن، محاصره کردن

    The suitcase was belted down to the roof of the car.

    چمدان را با تسمه به طاق ماشین بسته بودند.

    verb - transitive

    ضربه زدن، محکم زدن، شلاق زدن، زدن

    He was belted by two men.

    دو نفر او را سخت زدند.

    verb - intransitive

    با شدت حرکت یا عمل کردن، بلند و با حرارت آواز خواندن، با سرعت راندن

    We were belting along the road.

    با سرعت در جاده می‌راندیم.

    Ahmad belted down the whole bottle.

    احمد همه‌ی بطری را پایین داد (سرکشید).

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He has many years of service under his belt.

    او سابقه‌ی خدمت چندین ساله دارد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد belt

    1. noun supporting band
      Synonyms:
      strap string ring ribbon sash waistband girdle cincture cummerbund
    1. noun strip of land with characteristic feature
      Synonyms:
      area region zone district territory tract stretch layer
    1. verb hit hard
      Synonyms:
      hit smack whop wallop slam bash smash bat sock bop slug blow clobber biff strap whip blast
      Antonyms:
      tap pat

    Idioms

    below the belt

    (مشت بازی) ضربه به زیر کمربند (که مجاز نیست)، غیر‌منصفانه، نامردانه

    belt up

    (عامیانه - گستاخانه) کمتر حرف بزن، خفه شو

    tighten one's belt

    با صرفه‌جویی (یا مشقت) عمل کردن، سختی کشیدن، امساک کردن

    under one's belt

    تجربه

    سوال‌های رایج belt

    معنی belt به فارسی چی میشه؟

    کلمه "belt" در زبان انگلیسی به معنای "کمربند" است و به اشیاء و مفاهیم مختلفی اشاره دارد. در اینجا به بررسی معانی، کاربردها و نکات جالب مربوط به این کلمه می‌پردازیم.

    معانی و کاربردها

    1. کمربند (Belt): رایج‌ترین معنی کلمه "belt" به کمربندهایی اشاره دارد که به عنوان یک اکسسوری برای نگه‌داشتن شلوار یا لباس‌ها استفاده می‌شوند. این کمربندها معمولاً از چرم، پارچه یا مواد مصنوعی ساخته می‌شوند و می‌توانند دارای قفل‌ها و طرح‌های مختلفی باشند.

    2. کمربند ایمنی (Seatbelt): در زمینه ایمنی، "belt" به کمربند ایمنی در خودروها اشاره دارد که برای محافظت از سرنشینان در هنگام تصادف طراحی شده است. این کمربندها می‌توانند جان افراد را نجات دهند و استفاده از آن‌ها الزامی است.

    3. کمربندهای ورزشی (Martial Arts Belt): در ورزش‌های رزمی، مانند کاراته یا جودو، "belt" به کمربندهای رنگی اشاره دارد که نشان‌دهنده سطح مهارت فرد هستند. رنگ کمربند نشان‌دهنده پیشرفت و تجربه ورزشکار است.

    4. کمربند زمین‌شناسی (Geological Belt): در علوم زمین‌شناسی، "belt" به نواحی خاصی از زمین اشاره دارد که ویژگی‌های زمین‌شناسی مشابهی دارند. به‌عنوان مثال، کمربندهای کوهستانی یا کمربندهای معدنی.

    نکات جالب

    - تاریخچه کمربند: استفاده از کمربند به دوران باستان برمی‌گردد. در آن زمان، کمربندها به عنوان نمادی از قدرت و ثروت مورد استفاده قرار می‌گرفتند و اغلب با جواهرات و تزئینات خاصی زینت می‌شدند.

    - کمربندهای مد: در دنیای مد، کمربندها نقش مهمی در تکمیل یک لباس دارند. طراحان مد از کمربندها به عنوان ابزاری برای ایجاد تناسب و شکل‌دهی به بدن استفاده می‌کنند.

    - کمربند در فرهنگ‌ها: در فرهنگ‌های مختلف، کمربندها نمادهای مختلفی دارند. به‌عنوان مثال، در برخی فرهنگ‌ها، کمربند می‌تواند نشانه‌ای از وضعیت اجتماعی یا مقام فرد باشد.

    - کمربندها و محیط زیست: امروزه، تولید کمربندهای سازگار با محیط زیست و استفاده از مواد بازیافتی در ساخت آن‌ها رو به افزایش است. این اقدام به کاهش آلودگی و حفظ منابع طبیعی کمک می‌کند.

    - کمربندهای هوشمند: با پیشرفت تکنولوژی، کمربندهای هوشمند وارد بازار شده‌اند که قابلیت‌هایی مانند اندازه‌گیری دور کمر، کنترل وزن و حتی اتصال به تلفن‌های هوشمند را دارند.

    گذشته‌ی ساده belt چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده belt در زبان انگلیسی belted است.

    شکل سوم belt چی میشه؟

    شکل سوم belt در زبان انگلیسی belted است.

    شکل جمع belt چی میشه؟

    شکل جمع belt در زبان انگلیسی belts است.

    وجه وصفی حال belt چی میشه؟

    وجه وصفی حال belt در زبان انگلیسی belting است.

    سوم‌شخص مفرد belt چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد belt در زبان انگلیسی belts است.

    ارجاع به لغت belt

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «belt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/belt

    لغات نزدیک belt

    • - below the poverty line
    • - belshazzar
    • - belt
    • - belt up
    • - belt-pulley
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.