گذشتهی ساده:
strungشکل سوم:
strungسومشخص مفرد:
stringsوجه وصفی حال:
stringingشکل جمع:
stringsریسمان (ساختهشده از چندین نخ درهمپیچیدهشده)
I tied a string around the gift box.
دور جعبهی کادو را با ریسمان بستم.
He used a string to attach the balloon to his wrist.
از ریسمان برای بستن بادکنک به مچ دست خود استفاده کرد.
رشته، زنجیره (از چیزهایی که در یک ردیف با نخ به هم متصل شدهاند)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The string of pearls shimmered under the soft light.
رشتهی مروارید زیر نور ملایم میدرخشید.
She strung a string of lights along the backyard fence.
او زنجیرهای از چراغها را در امتداد حصار حیاط خانه آویخت.
ریسه (پیاز و سیر)
A string of onions hung in the kitchen.
یک ریسه پیاز در آشپزخانه آویزان بود.
At the market, I bought a beautiful string of onions to use in my cooking.
در بازار یک ریسه پیاز زیبا خریدم تا در آشپزی از آن استفاده کنم.
سلسله، قطار، ردیف
a string of victories
یک سلسله پیروزی
The string of bad luck seemed never-ending.
قطار بدشانسی بیپایان به نظر میرسید.
a string of houses
یک ردیف خانه
a string of gift shops
ردیفی از فروشگاههای کادویی
The string of events that unfolded that night changed their lives forever.
سلسلهحوادثی که در آن شب رخ داد، زندگی آنها را برای همیشه تغییر داد.
موسیقی سیم
Does a violin have four strings?
آیا ویولن چهار سیم دارد؟
The violinist carefully tuned each string.
نوازندهی ویولن هر سیم را با دقت کوک کرد.
موسیقی سازهای زهی
I've always been drawn to the sound of strings.
صدای سازهای زهی همیشه مرا به سوی خود میکشد.
My favorite instrument in the strings family is the cello.
ساز محبوب در خانوادهی سازهای زهی چِلو است.
موسیقی نوازندگان سازهای زهی
The strings showcased their skills during the concert.
نوازندگان سازهای زهی در این کنسرت مهارتهای خود را به نمایش گذاشتند.
The strings beautifully harmonized to create a melodic masterpiece.
نوازندگان سازهای زهی بهزیبایی هماهنگ شدهاند تا شاهکاری ملودیک خلق کنند.
ورزش زه (راکت تنیس و بدمینتون و غیره)
The strings on his badminton racket snapped in the middle of the game.
زههای راکت بدمینتون او در اواسط بازی پاره شد.
She replaced the old strings on her tennis racket with new ones.
او زههای قدیمی راکت تنیس خود را با زههای جدید جایگزین کرد.
زه (کمان)
This bow's string has snapped.
زه این کمان پاره شده است.
She held the string of the bow tightly, aiming at the target.
زه کمان را محکم نگه داشت و هدف را نشانه گرفت.
کامپیوتر رشته (آرایهای از کاراکترها)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
Each entry in the database is linked by a unique string of numbers.
هر ورودی در پایگاه داده با رشتهی منحصربهفردی از اعداد مرتبط است.
He used a complex string of characters to encrypt the sensitive data.
او از رشتهای پیچیده از کاراکترها برای رمزگذاری دادههای حساس استفاده کرد.
موسیقی مربوط به سازهای زهی
The string orchestra rehearsed for hours.
ارکستر سازهای زهی ساعتها تمرین کرد.
the string band's performance
اجرای گروه سازهای زهی
موسیقی سیم انداختن
He carefully strung his guitar.
با دقت سیم گیتارش را انداخت.
He began to string his ukulele.
شروع به سیم انداختن به یوکوللی خود کرد.
ورزش زه انداختن به (راکت تنیس و غیره)
She carefully strung her tennis racket before the big match.
او قبل از مسابقهی بزرگ زه راکت تنیسش را با دقت انداخت.
Can you teach me how to string a badminton racket?
آیا میشه به من یاد بدید چطور زه راکت بدمینتون رو بندازم؟
نخ کردن، به نخ کشیدن، رشته کردن
She strung the beads.
مهرهها را نخ کرد.
Please string the colorful beads.
لطفاً مهرههای رنگارنگ را به نخ بکشید.
جانورشناسی قدیمی کالبدشناسی طناب
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
The surgeon carefully stitched up the torn string in the dog's leg.
جراح با دقت طناب پارهشده در پای سگ را دوخت.
The dog's string was injured.
طناب سگ آسیب دید.
گیاهشناسی نخچه
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی گیاهشناسی
The string of the bean pod was tough and fibrous.
نخچهی غلاف لوبیا سفت و فیبری بود.
The string of the bean pod was wound around the seeds.
نخچهی غلاف لوبیا به دور دانهها پیچیده شده بود.
ورزش گروه (اسبهای مسابقه) (متعلق به یک شخص)
The string of racehorses galloped gracefully around the track.
گروه اسبهای مسابقه در اطراف پیست بهزیبایی تاختند.
He added another horse to his string.
اسب دیگری را به گروه خود اضافه کرد.
دستاویز
I used every string available, but still couldn't find a solution to the problem.
از تمام دستاویزهای موجود استفاده کردم اما هنوز نتوانستهام راهحلی برای مشکل پیدا کنم.
If we can't find a solution, legal action might be our last string.
اگر نتوانیم راهحلی پیدا کنیم، اقدام قانونی ممکن است آخرین دستاویز ما باشد.
ورزش گروه، دسته (بهویژه از بازیکنان همتراز)
The new team is a strong string of players.
تیم جدید متشکل از گروهی قوی از بازیکنان است.
The string of talented athletes captivated the audience.
دستهی ورزشکاران بااستعداد تماشاگران را مجذوب خود کرد.
معماری بغلبند (پلکان)
The strings on the stairs needed to be replaced.
بغلبندهای روی پلهها باید تعویض شوند.
The strings were painted a dark color to match the banister.
بغلبندها با رنگ تیره رنگآمیزی شده بودند تا با نرده هماهنگ شوند.
ورزش خط آغاز (نوعی خط فرضی در بیلیارد)
The cue ball must be placed behind the string.
توپ نشانه باید پشت خط آغاز قرار بگیرد.
The referee reminded the players to place the cue balls precisely behind the string.
داور به بازیکنان یادآوری کرد که توپهای نشانه را دقیقاً پشت خط آغاز قرار دهند.
شروط
The job offer came with too many strings, making it difficult for me to accept it.
این پیشنهاد شغلی شروط زیادی داشت و پذیرش آن را برای من دشوار میکرد.
There were too many strings involved in the negotiation process.
در فرایند مذاکره شروط بسیار زیادی وجود داشت.
فیزیک ریسمان (نوعی جسم فرضی یکبعدی که هنگام حرکت در فضا، حالت ارتعاش خود را بهصورت ذرهی زیراتمی نشان میدهد)
Physicists believe that the universe is composed of strings.
فیزیکدانان معتقدند که جهان از ریسمان تشکیل شده است.
Physicists are still trying to find experimental evidence for the existence of strings in the universe.
فیزیکدانان هنوز در تلاش برای یافتن شواهد تجربی برای وجود ریسمان در جهان هستند.
آویختن، بستن (با ریسمان)
She carefully strung the ornaments on the Christmas tree.
او زیورآلات را با دقت به درخت کریسمس آویخت.
He strung the laundry up on the clothesline to dry.
لباسها را روی بند رخت آویخت تا خشک شوند.
مجازی در کنار هم قرار دادن (کلمات و افکار و غیره)
She strung together her thoughts.
افکارش را در کنار هم قرار داد.
The author expertly strung words together.
نویسنده کلمات را ماهرانه در کنار هم قرار داد.
غذا و آشپزی نخ ... را کشیدن (لوبیاسبز و غیره)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
I need to string these beans before we can cook them for dinner.
قبل از اینکه بتوانیم لوبیا را برای شام بپزیم، باید نخ آن را بکشم.
He quickly stringed the beans.
بهسرعت نخ لوبیاها را کشید.
ردیف کردن (اغلب با out میآید)
He began to string out the dominoes.
شروع به ردیف کردن مهرههای دومینو کرد.
The chef strung the sausages on the grill.
سرآشپز سوسیسها را روی کبابپز ردیف کرد.
به ردیف حرکت کردن
The men were stringing over the beach.
مردان در ساحل به ردیف جلو میرفتند.
The ants stringed in search of food.
مورچهها در جستوجوی غذا به ردیف حرکت میکردند.
ردیف شدن
The flowers were strung across the garden gate.
گلها در دروازهی باغ ردیف شده بودند.
The lights were strung along the roof of the house.
چراغها در امتداد پشتبام خانه ردیف شده بودند.
مخلصانه پیروی کردن، وفادار ماندن، اعتماد کردن
موافقت کردن، تن در دادن
فریب دادن، گول زدن
(عامیانه) به دار آویختن، حلق آویز کردن
کاملاً در اختیار شخص، کاملاً تحت کنترل
1- اعمال نفوذ کردن، پارتیبازی کردن 2- اعمال دیگران را کنترل کردن (معمولاً مخفیانه)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «string» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/string