آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲ تیر ۱۴۰۳

    String

    strɪŋ strɪŋ

    گذشته‌ی ساده:

    strung

    شکل سوم:

    strung

    سوم‌شخص مفرد:

    strings

    وجه وصفی حال:

    stringing

    شکل جمع:

    strings

    معنی string | جمله با string

    noun countable uncountable B2

    ریسمان (ساخته‌شده از چندین نخ در‌هم‌پیچیده‌شده)

    I tied a string around the gift box.

    دور جعبه‌ی کادو را با ریسمان بستم.

    He used a string to attach the balloon to his wrist.

    از ریسمان برای بستن بادکنک به مچ دست خود استفاده کرد.

    noun countable

    رشته، زنجیره (از چیزهایی که در یک ردیف با نخ به هم متصل شده‌اند)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    The string of pearls shimmered under the soft light.

    رشته‌ی مروارید زیر نور ملایم می‌درخشید.

    She strung a string of lights along the backyard fence.

    او زنجیره‌ای از چراغ‌ها را در امتداد حصار حیاط خانه آویخت.

    noun countable

    ریسه (پیاز و سیر)

    A string of onions hung in the kitchen.

    یک ریسه پیاز در آشپزخانه آویزان بود.

    At the market, I bought a beautiful string of onions to use in my cooking.

    در بازار یک ریسه پیاز زیبا خریدم تا در آشپزی از آن استفاده کنم.

    noun countable C2

    سلسله، قطار، ردیف

    a string of victories

    یک سلسله پیروزی

    The string of bad luck seemed never-ending.

    قطار بدشانسی بی‌پایان به نظر می‌رسید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a string of houses

    یک ردیف خانه

    a string of gift shops

    ردیفی از فروشگاه‌های کادویی

    The string of events that unfolded that night changed their lives forever.

    سلسله‌حوادثی که در آن شب رخ داد، زندگی آن‌ها را برای همیشه تغییر داد.

    noun countable B2

    موسیقی سیم

    Does a violin have four strings?

    آیا ویولن چهار سیم دارد؟

    The violinist carefully tuned each string.

    نوازنده‌ی ویولن هر سیم را با دقت کوک کرد.

    noun plural

    موسیقی سازهای زهی

    I've always been drawn to the sound of strings.

    صدای سازهای زهی همیشه مرا به سوی خود می‌کشد.

    My favorite instrument in the strings family is the cello.

    ساز محبوب در خانواده‌ی سازهای زهی چِلو است.

    noun plural

    موسیقی نوازندگان سازهای زهی

    The strings showcased their skills during the concert.

    نوازندگان سازهای زهی در این کنسرت مهارت‌های خود را به نمایش گذاشتند.

    The strings beautifully harmonized to create a melodic masterpiece.

    نوازندگان سازهای زهی به‌زیبایی هماهنگ شده‌اند تا شاهکاری ملودیک خلق کنند.

    noun countable

    ورزش زه (راکت تنیس و بدمینتون و غیره)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The strings on his badminton racket snapped in the middle of the game.

    زه‌های راکت بدمینتون او در اواسط بازی پاره شد.

    She replaced the old strings on her tennis racket with new ones.

    او زه‌های قدیمی راکت تنیس خود را با زه‌های جدید جایگزین کرد.

    noun

    زه (کمان)

    This bow's string has snapped.

    زه این کمان پاره شده است.

    She held the string of the bow tightly, aiming at the target.

    زه کمان را محکم نگه داشت و هدف را نشانه گرفت.

    noun countable

    کامپیوتر رشته (آرایه‌ای از کاراکترها)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    Each entry in the database is linked by a unique string of numbers.

    هر ورودی در پایگاه داده با رشته‌ی منحصربه‌فردی از اعداد مرتبط است.

    He used a complex string of characters to encrypt the sensitive data.

    او از رشته‌ای پیچیده از کاراکترها برای رمزگذاری داده‌های حساس استفاده کرد.

    adjective

    موسیقی مربوط به سازهای زهی

    The string orchestra rehearsed for hours.

    ارکستر سازهای زهی ساعت‌ها تمرین کرد.

    the string band's performance

    اجرای گروه سازهای زهی

    verb - transitive

    موسیقی سیم انداختن

    He carefully strung his guitar.

    با دقت سیم گیتارش را انداخت.

    He began to string his ukulele.

    شروع به سیم انداختن به یوکوللی خود کرد.

    verb - transitive

    ورزش زه انداختن به (راکت تنیس و غیره)

    She carefully strung her tennis racket before the big match.

    او قبل از مسابقه‌ی بزرگ زه راکت تنیسش را با دقت انداخت.

    Can you teach me how to string a badminton racket?

    آیا می‌شه به من یاد بدید چطور زه راکت بدمینتون رو بندازم؟

    verb - transitive

    نخ کردن، به نخ کشیدن، رشته کردن

    She strung the beads.

    مهره‌ها را نخ کرد.

    Please string the colorful beads.

    لطفاً مهره‌های رنگارنگ را به نخ بکشید.

    noun

    جانورشناسی قدیمی کالبدشناسی طناب

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    The surgeon carefully stitched up the torn string in the dog's leg.

    جراح با دقت طناب پاره‌شده در پای سگ را دوخت.

    The dog's string was injured.

    طناب سگ آسیب دید.

    noun

    گیاه‌شناسی نخچه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

    مشاهده

    The string of the bean pod was tough and fibrous.

    نخچه‌ی غلاف لوبیا سفت و فیبری بود.

    The string of the bean pod was wound around the seeds.

    نخچه‌ی غلاف لوبیا به دور دانه‌ها پیچیده شده بود.

    noun countable

    ورزش گروه (اسب‌های مسابقه) (متعلق به یک شخص)

    The string of racehorses galloped gracefully around the track.

    گروه اسب‌های مسابقه در اطراف پیست به‌زیبایی تاختند.

    He added another horse to his string.

    اسب دیگری را به گروه خود اضافه کرد.

    noun

    دستاویز

    I used every string available, but still couldn't find a solution to the problem.

    از تمام دستاویزهای موجود استفاده کردم اما هنوز نتوانسته‌ام راه‌حلی برای مشکل پیدا کنم.

    If we can't find a solution, legal action might be our last string.

    اگر نتوانیم راه‌حلی پیدا کنیم، اقدام قانونی ممکن است آخرین دستاویز ما باشد.

    noun countable

    ورزش گروه، دسته (به‌ویژه از بازیکنان هم‌تراز)

    The new team is a strong string of players.

    تیم جدید متشکل از گروهی قوی از بازیکنان است.

    The string of talented athletes captivated the audience.

    دسته‌ی ورزشکاران بااستعداد تماشاگران را مجذوب خود کرد.

    noun countable

    معماری بغل‌بند (پلکان)

    The strings on the stairs needed to be replaced.

    بغل‌بندهای روی پله‌ها باید تعویض شوند.

    The strings were painted a dark color to match the banister.

    بغل‌بند‌ها با رنگ تیره رنگ‌آمیزی شده بودند تا با نرده هماهنگ شوند.

    noun

    ورزش خط آغاز (نوعی خط فرضی در بیلیارد)

    The cue ball must be placed behind the string.

    توپ نشانه باید پشت خط آغاز قرار بگیرد.

    The referee reminded the players to place the cue balls precisely behind the string.

    داور به بازیکنان یادآوری کرد که توپ‌های نشانه را دقیقاً پشت خط آغاز قرار دهند.

    noun plural

    شروط

    The job offer came with too many strings, making it difficult for me to accept it.

    این پیشنهاد شغلی شروط زیادی داشت و پذیرش آن را برای من دشوار می‌کرد.

    There were too many strings involved in the negotiation process.

    در فرایند مذاکره شروط بسیار زیادی وجود داشت.

    noun

    فیزیک ریسمان (نوعی جسم فرضی یک‌بعدی که هنگام حرکت در فضا، حالت ارتعاش خود را به‌صورت ذره‌ی زیراتمی نشان می‌دهد)

    Physicists believe that the universe is composed of strings.

    فیزیک‌دانان معتقدند که جهان از ریسمان تشکیل شده است.

    Physicists are still trying to find experimental evidence for the existence of strings in the universe.

    فیزیک‌دانان هنوز در تلاش برای یافتن شواهد تجربی برای وجود ریسمان در جهان هستند.

    verb - transitive

    آویختن، بستن (با ریسمان)

    She carefully strung the ornaments on the Christmas tree.

    او زیورآلات را با دقت به درخت کریسمس آویخت.

    He strung the laundry up on the clothesline to dry.

    لباس‌ها را روی بند رخت آویخت تا خشک شوند.

    verb - transitive

    مجازی در کنار هم قرار دادن (کلمات و افکار و غیره)

    She strung together her thoughts.

    افکارش را در کنار هم قرار داد.

    The author expertly strung words together.

    نویسنده کلمات را ماهرانه در کنار هم قرار داد.

    verb - transitive

    غذا و آشپزی نخ ... را کشیدن (لوبیاسبز و غیره)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

    مشاهده

    I need to string these beans before we can cook them for dinner.

    قبل از اینکه بتوانیم لوبیا را برای شام بپزیم، باید نخ آن را بکشم.

    He quickly stringed the beans.

    به‌سرعت نخ لوبیاها را کشید.

    verb - transitive

    ردیف کردن (اغلب با out می‌آید)

    He began to string out the dominoes.

    شروع به ردیف کردن مهره‌های دومینو کرد.

    The chef strung the sausages on the grill.

    سرآشپز سوسیس‌ها را روی کباب‌پز ردیف کرد.

    verb - intransitive

    به ردیف حرکت کردن

    The men were stringing over the beach.

    مردان در ساحل به ردیف جلو می‌رفتند.

    The ants stringed in search of food.

    مورچه‌ها در جست‌وجوی غذا به ردیف حرکت می‌کردند.

    verb - intransitive

    ردیف شدن

    The flowers were strung across the garden gate.

    گل‌ها در دروازه‌ی باغ ردیف شده بودند.

    The lights were strung along the roof of the house.

    چراغ‌ها در امتداد پشت‌بام خانه ردیف شده بودند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد string

    1. noun long fiber
      Synonyms:
      strand rope cord twine twist
    1. noun succession, series
      Synonyms:
      order sequence line series file row procession train chain rank queue strand tier consecution echelon sequel
      Antonyms:
      individual

    Phrasal verbs

    string along

    مخلصانه پیروی کردن، وفادار ماندن، اعتماد کردن

    موافقت کردن، تن در دادن

    فریب دادن، گول زدن

    string up

    (عامیانه) به دار آویختن، حلق آویز کردن

    Idioms

    on a string

    کاملاً در اختیار شخص، کاملاً تحت کنترل

    pull strings

    1- اعمال نفوذ کردن، پارتی‌بازی کردن 2- اعمال دیگران را کنترل کردن (معمولاً مخفیانه)

    سوال‌های رایج string

    گذشته‌ی ساده string چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده string در زبان انگلیسی strung است.

    شکل سوم string چی میشه؟

    شکل سوم string در زبان انگلیسی strung است.

    شکل جمع string چی میشه؟

    شکل جمع string در زبان انگلیسی strings است.

    وجه وصفی حال string چی میشه؟

    وجه وصفی حال string در زبان انگلیسی stringing است.

    سوم‌شخص مفرد string چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد string در زبان انگلیسی strings است.

    ارجاع به لغت string

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «string» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/string

    لغات نزدیک string

    • - strikingly different
    • - strindberg
    • - string
    • - string along
    • - string band
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    motivator move forward move house multitude playfulness playlist plight pls poesy poignant permission perplexity persecution personal personally پنبه مرفه شست هل دادن آپدیت امضا املا ارتقا انشا انشعاب منشعب گله گزار گله‌گزاری شماره گذاری کردن علامت‌گذار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.