گذشتهی ساده:
twinedشکل سوم:
twinedسومشخص مفرد:
twinesوجه وصفی حال:
twiningشکل جمع:
twinesبه هم پیچیدن، پیچیدن (دور چیزی)
A vine twines about a tree trunk.
یک تاک دور تنهی درخت میپیچد.
to twine a wreath of flowers
پیچیدن دستهگل به هم
Mehri twined her arms around the baby.
مهری بازوان خود را دور بچه پیچید.
ریسمان محکم (دو یا چندلایه)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She used a length of twine to tie up the vines in her garden.
او از یک ریسمان محکم بلند برای بستن درختان انگور در باغش استفاده کرد.
He tied the package securely with a piece of twine.
بسته را با یک تکه ریسمان محکم بست.
بافتن
Grandma taught me how to twine the fabric.
مادربزرگ به من یاد داد که چگونه محصولی را ببافم.
The spider expertly twines its silk around the branches to construct an intricate web.
عنکبوت بهطرز ماهرانهای ابریشمش را دور شاخهها میپیچد تا شبکهای پیچیده بسازد.
پیچوتاب خوردن
A river twines through the mountains.
رودخانهای در میان کوهسار پیچوتاب میخورد.
the boy twined her hands
پسر دستانش را پیچوتاب داد
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «twine» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/twine