فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Yarn

jɑːrn jɑːn

گذشته‌ی ساده:

yarned

شکل سوم:

yarned

سوم‌شخص مفرد:

yarns

وجه وصفی حال:

yarning

شکل جمع:

yarns

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive

نخ تابیده، نخ با فندگی، الیاف، داستان افسانه‌آمیز، افسانه‌پردازی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

A rope made of flax yarns.

طنابی که از الیاف کتان درست شده است.

woolen yarn for carpet weaving

نخ پشمی برای فرش‌بافی

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The old man told yarns about his own exploits during the war.

پیرمرد درباره‌ی شاهکارهای خود در زمان جنگ داستان‌پردازی می‌کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد yarn

  1. noun fiber for knitting
    Synonyms:
    thread wool cotton fiber fleece twist spun wool flaxen thread
  1. noun story, often long and made-up
    Synonyms:
    tale narrative adventure anecdote fable lie fabrication prose fairy tale string alibi line song tall tale tall story potboiler sea story song and dance

Idioms

spin a yarn

داستان بافتن، قصه اختراع کردن، حکایت من‌درآوردی درست کردن

ارجاع به لغت yarn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «yarn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/yarn

لغات نزدیک yarn

پیشنهاد بهبود معانی