گذشتهی ساده:
yarnedشکل سوم:
yarnedسومشخص مفرد:
yarnsوجه وصفی حال:
yarningشکل جمع:
yarnsنخ تابیده، نخ با فندگی، الیاف، داستان افسانهآمیز، افسانهپردازی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A rope made of flax yarns.
طنابی که از الیاف کتان درست شده است.
woolen yarn for carpet weaving
نخ پشمی برای فرشبافی
The old man told yarns about his own exploits during the war.
پیرمرد دربارهی شاهکارهای خود در زمان جنگ داستانپردازی میکرد.
داستان بافتن، قصه اختراع کردن، حکایت مندرآوردی درست کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «yarn» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/yarn