گذشتهی ساده:
threadedشکل سوم:
threadedسومشخص مفرد:
threadsوجه وصفی حال:
threadingشکل جمع:
threadsنخ
I need to find a matching thread for this button.
باید برای این دکمه نخ همرنگ پیدا کنم.
She carefully threaded the needle with thread.
سوزن را با دقت با نخ نخ کرد.
مجازی رشته، باریکه، خط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The thread of smoke rose from the chimney.
رشتهی دود از دودکش بلند شد.
She followed the thread of light through the dark alley.
باریکهی نور در کوچهی تاریک را دنبال کرد.
مجازی دنباله، رشته (کتاب و گفتار و غیره)
He lost the thread of the argument.
دنبالهی استدلال را نگرفت.
the thread of a story
رشتهی داستان
کامپیوتر ریسه (مجموعهی پیامها و غیره دربارهی یک موضوع که در یک گروه تبادل نظر اینترنتی ارسال میشود)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
The thread in the online forum provides valuable insights into the stock market trends.
ریسهی موجود در این انجمن برخط بینشهای ارزشمندی درمورد روندهای بازار سهام را ارائه میدهد.
That thread has been active for months now.
این ریسه چندین ماه است که فعال بوده است.
رِزوه (شیارهای مارپیچی بیرون پیچ یا درون مهره)
the worn-out thread of an old screw
رزوههای ساییدهشدهی پیچ قدیمی
The tiny thread on the screw was difficult to see.
رزوهی ریز پیچ بهسختی دیده میشد.
پوشاک قدیمی لباسها
She always wore the finest threads.
او همیشه بهترین لباسها را میپوشید.
He always made sure his threads were well-pressed before going out.
او همیشه قبل از بیرون رفتن از خوب اتو شدن لباسهایش مطمئن میشد.
نخ کردن (سوزن)
Can you thread the needle for me?
آیا میتونی سوزن رو برام نخ کنی؟
She threaded a needle with white thread.
سوزن را با نخ سفید نخ کرد.
به نخ کشیدن (مهره و غیره)
He threaded the beads and made a beautiful bracelet.
مهرهها را به نخ کشید و دستبند زیبایی را درست کرد.
He carefully threaded the delicate pearls.
مرواریدهای ظریف را با دقت به نخ کشید.
بهزحمت عبور کردن، بهزحمت گذر کردن
The hiker threaded through the dense forest.
کوهنورد بهزحمت از میان جنگل انبوه عبور کرد.
We threaded through the crowded market.
بهزحمت از میان بازار شلوغ گذر کردیم.
ورزش انداختن (پاس و ضربه) (به بازیکن همدسته) (بهویژه بین بازیکنان تیم رقیب)
The soccer player threaded a perfect pass to her teammate.
این بازیکن فوتبال پاس عالیای برای همتیمیاش انداخت.
He threaded the ball through the defenders.
توپ را از میان مدافعان انداخت.
آرایش و پیرایش بند انداختن
She threaded her eyebrows with precision.
ابروهایش را با دقت بند انداخت.
She threaded her client's eyebrows.
ابروهای مشتریاش را بند انداخت.
کامپیوتر ریسهبندی کردن (مرتب کردن و در کنار هم قرار دادن پیامها و ایمیلها و فرستهها و غیره که دربارهی یک موضوع خاص هستند)
I need you to thread all the responses.
باید همهی پاسخها را ریسهبندی کنم.
She threaded her tweets.
توییتهایش را ریسهبندی کرد.
رشته (تار عنکبوت)
The intricate patterns of the threads of a spider's web fascinated the curious child.
الگوهای پیچیدهی رشتههای تار عنکبوت کودک کنجکاو را مجذوب خود کرد.
I could see the shimmering thread of the spider's web.
میتوانستم رشتهی درخشان تار عنکبوت را ببینم.
رگه، رشته
a thread of red in the marble
رگهی قرمز در مرمر
a fine thread of gold
رشتهی ظریف طلا
رد کردن (چیزی درون چیز دیگر)
to thread the wire through the pulley
سیم را از قرقره رد کردن
It took me a few tries to thread the fishing line through the tiny hook.
چند بار تلاش کردم تا نخ ماهیگیری را از قلاب کوچک رد کنم.
گذاشتن (فیلم و نوار و غیره)
He carefully threaded the film into the camera.
فیلم را با دقت درون دوربین گذاشت.
Remember to thread a film into the camera before trying to take any pictures.
به یاد داشته باشید که قبل از اقدام به گرفتن عکس، فیلم را درون دوربین بگذارید.
رزوهدار کردن (پیچ و مهره)
The mechanic threaded the bolts.
مکانیک پیچها را رزوهدار کرد.
She used a tap and die set to thread the screw.
از قلاویز و حدیده برای رزوهدار کردن پیچ استفاده کرد.
رگهدار شدن
white marble threaded with blue and black lines
مرمر سفیدی که با خطهای آبی و سیاه رگهدار شده است
a red tapestry threaded with gold
پردهی نگارین قرمزی که با طلا رگهدار شده است
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «thread» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/thread